کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقلا
لغتنامه دهخدا
منقلا. [م َ / م ُ ق َ ] (مغولی ، اِ) پیشرو لشکر و پیش قراول . (ناظم الاطباء). مقدمه ٔ لشکر. مقدمةالجیش . طلایه . منغلا.منغلای . مانگلای : نوروز با چهار هزار سوار منقلا می رفت و صدرالدین زنجانی ملازم او بود. (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 89). رجوع به منغ...
-
واژههای همآوا
-
منقلع
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ لِ) [ ع . ] (اِفا.) برکنده ، از بن کنده .
-
منغلا
لغتنامه دهخدا
منغلا. [ م َ غ َ ] (مغولی ، اِ) رجوع به منغلای و منقلای شود.
-
منقلع
لغتنامه دهخدا
منقلع. [ م ُ ق َ ل ِ ] (ع ص ) برکنده شونده . (غیاث ) (آنندراج ). از بن برکنده شده . (ناظم الاطباء). برکنده . رجوع به انقلاع شود.- منقلع شدن ؛ برکنده شدن . از بن برکنده شدن : عروق منازعات و مخالفات از وی منتزع و منقلع شود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 25...
-
منقلع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monqale' برکنده؛ از بنکندهشده.
-
جستوجو در متن
-
منغلای
لغتنامه دهخدا
منغلای . [ م َ / م ُ غ َ ] (مغولی ، اِ) مأخوذ از مغولی ، پیشگاه لشکر و مقدمةالجیش . (ناظم الاطباء). از کلمه ٔ مغولی مانگلای ، طلیعه . طلایه . پیشقراول . مقدمه ٔ لشکر. منقلا. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر پادشاه ما را سیورغامیشی فرماید به کوچ دادن مشغو...
-
حاجی سلطان
لغتنامه دهخدا
حاجی سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) پسر ملک تیمور و از امرا و سرداران مائه ٔ هشتم . حافظ ابرو در ذیل خود بر جامعالتواریخ رشیدی گوید: ناگاه خبر رسانیدند که حاجی سلطان پسر ملک تیمور بر سبیل شبیخون بر سر او [ امیر عادل ] فرستد،امیر لطف اﷲ که داماد او بود با جمع...