کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منقض
معنی
(مُ نَ قَ ضّ) [ ع . ] (اِفا. ص .) 1 - سواری که بر دشمن هجوم آورد. 2 - بازی که از هوا بر شکار فرود آید. 3 - دیوار افتاده یا دیواری که نزدیک افتادن باشد. 4 - ستارة از هوا فرود آمده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقض
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ قَ ضّ) [ ع . ] (اِفا. ص .) 1 - سواری که بر دشمن هجوم آورد. 2 - بازی که از هوا بر شکار فرود آید. 3 - دیوار افتاده یا دیواری که نزدیک افتادن باشد. 4 - ستارة از هوا فرود آمده .
-
منقض
لغتنامه دهخدا
منقض . [ م ُ ق َض ض ] (ع ص ) دیوار افتنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دیواری که ترس از افتادن وی باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مرغ فرودآینده از هوا. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بازی که از هوا بر شکار فرودآید. (ناظ...
-
واژههای همآوا
-
منقذ
فرهنگ فارسی معین
(مُ قِ) [ ع . ] (اِفا.) رهاننده ، نجات دهنده .
-
منغض
لغتنامه دهخدا
منغض . [ م ُ غ ِض ض ] (ع ص ) آنکه چشم فرومی خواباند و فروخفته چشم . (ناظم الاطباء). رجوع به انغضاض شود.
-
منقذ
لغتنامه دهخدا
منقذ. [ م ُ ق ِ ](ع ص ) رهاننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نجات دهنده . رهاکننده . خلاص کننده : المنقذ من الضلال . (از یادداشت مرحوم دهخدا) : خرگوش گفت ... ترا به حیلتی ارشاد کنم که منقذی باشد از این غرقاب که درافتاده ای . (مرز...
-
منقز
لغتنامه دهخدا
منقز. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) پیوسته آب صافی و خوش خورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه آب صاف می نوشد. (ناظم الاطباء). || دشمن را کشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه می کشد دشمن را و سبب می گردد کشته شدن ...
-
منقذ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monqez رهاننده؛ نجاتدهنده.
-
جستوجو در متن
-
obvolute
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انشعاب، رویهم افتاده، منقض شده
-
مرایر
لغتنامه دهخدا
مرایر. [ م َ ی ِ ] (ع اِ) مرائر. رجوع به مرائر شود. || طناب های تافته و ریسمان های محکم . رجوع به مرائر و مریرة و مریر شود : روی رزمه و طراز حله و عمده ٔ حمله بود در اثناء آن حال فروشد و از آن سبب مرایر عزیمت ایشان منقض شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 177...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جیلویة الکاتب ، کسی است که جان خود را با ابیات زیر از دست طاهر ذوالیمینین نجات داد و انشاد این اشعار کاری را کرد که بذل مبلغ زیادی مال نمیتوانست کرد:ز عموا بان الصقر صادف مرةعصفور برّ ساقه المقدورفتکلم العصفور تحت جناحه والصق...
-
منقضة
لغتنامه دهخدا
منقضة. [ م ُ ق َض ْض َ ] (ع ص ) منقضة. مؤنث منقض . رجوع به منقض شود.- کواکب منقضه ؛ شهابها. شُهُب . خواجه ابوحاتم مظفر اسفزاری در «رساله ٔ آثار علوی » آرد: «فصل هشتم اندر کواکب منقضه هرگاه که این بخاری که ماده ٔ حریق است سخت بلند شود و مدد او از زم...
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) چغانی . طاهربن فضل بن محمدبن مظفربن محتاج چغانی . عوفی در لباب الالباب آرد: امراء چغانیان در آن عهد نامدار بودند و این امیر ابوالمظفر نادره ٔ عهد و یگانه ٔ عصر خود بودست ودر دولت و مکنت پای بر فرق فرقد نها...
-
استقراء
لغتنامه دهخدا
استقراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). تلاش و جستجو کردن . (غیاث ). || جستن شهرها را. (منتهی الارب ). در شهرها گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیروی . (غیاث ). || پیروی کردن . از پی چیزی رفتن . درپی رفتن . || از جائی به جائی رفتن . (منت...