کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منقش
/monaqqaš/
معنی
۱. دارای نقشونگار.
۲. رنگآمیزیشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پرنقش، مرتسم، منقوش، نقشدار، نگارین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقش
واژگان مترادف و متضاد
پرنقش، مرتسم، منقوش، نقشدار، نگارین
-
منقش
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ قَّ) [ ع . ] (اِمف .) نقش و نگار داده شده ، رنگ آمیزی شده .
-
منقش
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ قِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نقش کننده . 2 - کنده کاری کننده (بر نگین و جز آن ).
-
منقش
لغتنامه دهخدا
منقش . [ م ِ ق َ ] (ع اِ) موی کن که آهن باشد که بدان خار برکنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). منقاش وابزار آهنی که بدان موی برکنند. (ناظم الاطباء). منقاش . ج ، مناقش . (اقرب الموارد). رجوع به منقاش شود.
-
منقش
لغتنامه دهخدا
منقش . [ م ُ ن َق ْ ق َ ] (ع ص ) نگاشته و نگار کرده . (آنندراج ). نقش کرده شده و نگارکرده شده و دارای نقش و نگار و دارای تصاویر و رنگهای گوناگون . (ناظم الاطباء). نگارین . بنگار. نقاشی شده . پرنقش و نگار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : از او مخمل و جامه های...
-
منقش
لغتنامه دهخدا
منقش . [ م ُ ن َق ْ ق ِ ] (ع ص ) آنکه می نگارد و آنکه نگار می کند و آنکه کنده کاری می کند. (ناظم الاطباء).
-
منقش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monaqqaš ۱. دارای نقشونگار.۲. رنگآمیزیشده.
-
جستوجو در متن
-
نقشدار
واژگان مترادف و متضاد
پرنقش، منقش، منقوش
-
بنگار
فرهنگ فارسی معین
(بِ نِ) (ص .) منقش .
-
پرنون
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) دیبای منقش .
-
کمخا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کیمخا› [قدیمی] ka(e)mxā جامۀ منقش که با الوان مختلف بافته شده باشد.〈 کمخای خانبالغی: [قدیمی] نوعی جامۀ نفیس منقش که در خانبالغ (نام قدیم پکن) میبافتهاند.
-
مناقش
لغتنامه دهخدا
مناقش . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مِنقَش . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به منقش شود.
-
بشته
لغتنامه دهخدا
بشته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ) حریر منقش . (از اوبهی ) . رجوع به بسته در معنی حریر منقش شود.
-
منقوش
واژگان مترادف و متضاد
منقش، نقشپذیر، نقشدار، نگاشته، نقششده