کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقبض شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقبض شدن
دیکشنری فارسی به عربی
عقد
-
منقبض شدن
واژهنامه آزاد
تَنجیدَن.
-
واژههای مشابه
-
منقبض کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عقد
-
جستوجو در متن
-
shrinking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوچک شدن، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن
-
shrank
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاهش یافت، کوچک شدن، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن
-
shrink
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوچک شدن، پزشک دیوانگان، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن
-
shrinks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاهش می یابد، پزشک دیوانگان، کوچک شدن، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن
-
myotasis
ماهیچهکشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] منبسط و منقبض شدن ماهیچه
-
systole
انقباض قلب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] منقبض شدن یا دورۀ انقباض قلب بهویژه انقباض بطنها
-
contracts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قراردادها، قرارداد، عقد، پیمان، مقاطعه، کنترات، موافقت، پیمان بستن، همکشیدن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، منقبض کردن، مخفف کردن
-
عقد
دیکشنری عربی به فارسی
قرارداد , منقبض کردن , منقبض شدن , دهه , عدد ده , دوره ده ساله , تعيين , تثبيت , تحکيم , دلبستگي زياد , عشق زياد , خيره شدگي , تعلق خاطر , ثابت کردن
-
contract
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قرارداد، عقد، پیمان، مقاطعه، کنترات، موافقت، پیمان بستن، همکشیدن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، منقبض کردن، مخفف کردن
-
compress
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فشرده کردن، ضماد، متراکم کردن، بهم فشردن، هم فشرده کردن، خلاصه شدن یا کردن، منقبض کردن