کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منفق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منفق
/monfeq/
معنی
انفاقکننده؛ نفقهدهنده؛ خرجکننده؛ دهندۀ مال.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انفاقده، انفاقگر
۲. نفقهدهنده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منفق
واژگان مترادف و متضاد
۱. انفاقده، انفاقگر ۲. نفقهدهنده
-
منفق
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که در راه خدا چیزی دهد، نفقه دهنده .
-
منفق
لغتنامه دهخدا
منفق . [ م ُ ف َ ] (ع ص ) منفق علیه ؛ کسی که قانوناً استحقاق اخذ نفقه را از دیگری دارد. واجب النفقه . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
-
منفق
لغتنامه دهخدا
منفق . [ م ُ ف َق ق ] (ع ص ) گشاده . (آنندراج ). گشاده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انفقاق شود.
-
منفق
لغتنامه دهخدا
منفق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نفقه دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). نفقه دهنده و خرج کننده . (ناظم الاطباء) : اگر نه آنستی که این یتیم بی مشفقی و منفقی بماند... (سندبادنامه ص 149). || آنکه انفاق می کند و پول خرج می نماید. (ناظم الاطباء). انفاق کننده . آنکه در...
-
منفق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] monfeq انفاقکننده؛ نفقهدهنده؛ خرجکننده؛ دهندۀ مال.
-
جستوجو در متن
-
کسوه
واژهنامه آزاد
در لغت:به کسر و ضم کاف و سکون سین و فتح واو از ریشه "کسو" به معنای لباس و پوشاک است. در فقه:به هر آنچه که مایه پوشش عرفی بدن فرد به گونه ای باشد که امکان رویت آن وجودنداشته باشد، کسوة گویند و برخی از فقیهان نیز لباس یا کسوة را مایه زیبایی نیز دانسته ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الخضر معروف به خضرویه ٔ بلخی . یکی از بزرگان صوفیه و او را کتابی است به نام الرعایة بحقوق اﷲ. (کشف المحجوب هجویری ). و در صفةالصفوة (ج 4 ص 337) آمده است که : کنیه ٔوی ابوحامد و مصاحِب ابوتراب نخشبی و حاتم اصم بود و نزد [ ب...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) خصومت ، اسم است جدال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی دشمنی . (از شرح قاموس ). سختی و لداد در خصومت . (از قطر المحیط). پیکار. (مهذب الاسماء). مخاصمت . ستیز. || قدرت بر خصومت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانائ...