کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منفعل شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منفعل شدن
مترادف و متضاد
۱. شرمنده شدن، شرمسار گشتن، خجل گشتن
۲. تاثیر پذیرفتن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منفعل شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شرمنده شدن، شرمسار گشتن، خجل گشتن ۲. تاثیر پذیرفتن
-
واژههای مشابه
-
passive object
شیء منفعل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] شیئی که فقط به محرک خارجی واکنش نشان میدهد و بهتنهایی نمیتواند عملکردی را آغاز کند
-
غير منفعل
دیکشنری عربی به فارسی
تالم ناپذير , بيحس , پوست کلفت , بي عاطفه , خونسرد
-
passive-aggressive personality disorder, negativistic personality disorder
اختلال شخصیت پرخاشگر منفعل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی اختلال شخصیت که در آن فرد همواره در مورد خود و دیگران دچار دودلی است و به شکل تعلّل و کلّهشقّی و ناکارآمدی و خلفوعدههای پیدرپی بروز میکند
-
جستوجو در متن
-
خجلت کشیدن
لغتنامه دهخدا
خجلت کشیدن . [ خ ِ ل َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شرمسار شدن . منفعل شدن . شرمسار گشتن . شرمگین شدن . منفعل گشتن : خجلت عیب تن خویش و غم جهل کشدکودکی کو نکشد زحمت استاد و ادیب .ناصرخسرو.
-
بازپذیرفتن
لغتنامه دهخدا
بازپذیرفتن . [ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره قبول کردن . از نو پذیرفتن . قبول کردن . پذیرفتن . منفعل شدن .
-
خجل گشتن
لغتنامه دهخدا
خجل گشتن . [ خ َ ج ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شرم داشتن . (یادداشت بخط مؤلف ). سرافکنده شدن . خجلت کشیدن . منفعل شدن : نشست از خجالت عرق کرده روی که آیا خجل گشتم از شیخ کوی .سعدی (بوستان ).
-
جا رفتن
لغتنامه دهخدا
جا رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، منفعل شدن از کرده یا گفته ٔ خود پس از آنکه طرف دلیلی آشکارا آورد. مجاب شدن . با سکوت اذعان به مغلوبیت خود کردن . مفحم شدن . مغلوب شدن . || در اصطلاح قمار با ورق ، ورق خود را بعلامت عدم اشتراک در این دست...
-
قابلیت
فرهنگ فارسی معین
(بِ یَّ) (مص جع .) 1 - شایستگی . 2 - استعداد. 3 - استعداد قبول ، منفعل شدن ، انفعال . مق فاعلیت . 4 - امکان . 5 - هنر. 6 - معرفت . 7 - کفایت .
-
شاخ برآوردن
لغتنامه دهخدا
شاخ برآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازرسوا شدن . (از امثال و حکم دهخدا). || نهایت خجالت کشیدن و منفعل شدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گویند او را چنان تر آوردم که شاخ برآورد. (آنندراج ). || امروز در موارد اظهار حیرت و شگفتی در برابر امور غی...
-
متأثر
لغتنامه دهخدا
متأثر. [ م ُ ت َ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص )پذیرنده اثر چیزی را. (آنندراج ). پذیرفته شده از اثر چیزی و اثر کرده شده . (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی ؛ متألم و غمگین و مهموم و مغموم و مضطرب و متفکر. (ناظم الاطباء). اندوهگین و منفعل . (از یادداشت بخط مرحوم...
-
تر شدن
لغتنامه دهخدا
تر شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نمدار شدن . (ناظم الاطباء). مرطوب شدن . خیس گشتن : گذاره شد از خسروی جوشنش بخون تر شد آن شهریاری تنش . دقیقی .اگر آب بودی مگر تر شدی همی بر تنش جامه بی بر شدی . فردوسی .چه جویی آب ز دلوی که آب نیست در اوچگونه تر شود...
-
ان ینفعل
لغتنامه دهخدا
ان ینفعل . [ اَ ی َ ف َ ع ِ ](ع فعل ) (اصطلاح فلسفی و منطقی ) انفعال یکی از مقولات عشر. و آن بودن چیزی است متأثر و منفعل از غیر، همچو منقطع مادام که منقطع شود. (نفایس الفنون ) (تعریفات سید جرجانی ). مقابل ان یفعل . انفعال یا ان ینفعل یکی از مقولات ن...