کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منفصل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منفصل کردن
مترادف و متضاد
ازکار برکنار کردن، معزول کردن ≠ منصوب کردن
دیکشنری
disjoint, disunite, terminate
-
جستوجوی دقیق
-
منفصل کردن
واژگان مترادف و متضاد
ازکار برکنار کردن، معزول کردن ≠ منصوب کردن
-
منفصل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اطرد , اقطع
-
واژههای مشابه
-
کم منفصل
لغتنامه دهخدا
کم منفصل . [ ک َم ْ م ِ م ُ ف َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به کَم ّ (اصطلاح منطق ) شود.
-
منفصل شدن
واژگان مترادف و متضاد
برکنارشدن، معزول شدن ≠ منصوب شدن
-
حرف منفصل
لغتنامه دهخدا
حرف منفصل . [ ح َ ف ِ م ُ ف َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هفت حرف از حروف الفباء منفصل است و آنها را حروف سبعه ٔ منفصله و خواتیم نیز نامند، که در نوشتن به حرفی دیگر منضم نگردد: ا، د، ذ، ر، ز، ژ، و. و باقی حروف را غیرمنفصله یا متصله گویند. (کشاف اصط...
-
جستوجو در متن
-
disconnecting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطع کردن، جدا کردن، گسستن، تفکیک کردن، ناوابسته کردن، منفصل کردن
-
dismissing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اخراج، منفصل کردن، مرخص کردن، معزول کردن، روانه کردن، معاف کردن، خارج کردن، عزل کردن
-
برکنار کردن
واژگان مترادف و متضاد
معزول کردن، عزل کردن، خلع کردن، منفصل کردن ≠ منصوب کردن، برگماشتن
-
dismisses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رد می شود، منفصل کردن، مرخص کردن، معزول کردن، روانه کردن، معاف کردن، خارج کردن، عزل کردن
-
disconnect
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطع شدن، جدا کردن، قطع کردن، گسستن، تفکیک کردن، ناوابسته کردن، منفصل کردن
-
تفکیک کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تقسيم , منفصل
-
separate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جداگانه، جدا کردن، مجزا کردن، تفکیک کردن، سوا کردن، جدا، مجزا، منفصل، علیحده، اختصاصی
-
discharges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخلیه، ترشح، بده، انفصال، خلع، عزل، خالی کردن، مرخص کردن، معزول کردن، درکردن، اداء کردن، ترشح کردن، منفصل کردن، خارج کردن