کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منفجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منفجر
/monfajer/
معنی
۱. شکافته.
۲. گشودهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ترکیده، شکافته، گشوده
برابر فارسی
پکش
فعل
بن گذشته: منفجر کرد
بن حال: منفجر کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منفجر
واژگان مترادف و متضاد
ترکیده، شکافته، گشوده
-
منفجر
فرهنگ واژههای سره
پکش
-
منفجر
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ جِ) [ ع . ] (اِفا.) گشوده شده ، شکافته .
-
منفجر
لغتنامه دهخدا
منفجر. [ م ُ ف َ ج َ ] (ع اِ) جای روان شدن آب . آن جای که سیل جاری گردد. (از اقرب الموارد). || منفجرالرمل ؛ راه ریگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). راهی که در رمل باشد و گویند. سرنا فی منفجرالرملة. (از اقرب الموارد).
-
منفجر
لغتنامه دهخدا
منفجر. [ م ُ ف َ ج ِ ] (ع ص )گشوده شده و چشمه ٔ برآمده . (ناظم الاطباء). شکافته .- منفجر شدن ؛ ترکیدن .- منفجر شدن چشمه ؛ بردمیدن آب از چشمه . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ینابیع حکمت از دل او منفجر شود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 162).- منفجر شدن دنبل ؛...
-
منفجر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monfajer ۱. شکافته.۲. گشودهشده.
-
واژههای مشابه
-
منفجر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ترکیدن ۲. از حال طبیعی خارج شدن (ناگهانی) ۳. اوج گرفتن، شدت یافتن ۴. از هم پاشیدن
-
منفجر کردن
واژگان مترادف و متضاد
ترکاندن
-
چشمه ٔ منفجر
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ منفجر. [ چ َ م َ ی ِ م ُ ف َ ج ] (اِخ ) یکی ازمنازل قمر است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
منفجر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
دينامية
-
منفجر شدن
دیکشنری فارسی به عربی
انفجر
-
منفجر شونده
دیکشنری فارسی به عربی
مادة متفجرة
-
منفجر شدن قبل از موقع
دیکشنری فارسی به عربی
اشتعال خلفي