کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منغول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منغول
لغتنامه دهخدا
منغول . [م ُ ] (اِخ ) مغول : چون لشکر منغول به لب آب ترمد... سلطان محمد خوارزمشاه هزیمت کرد و لشکر سیستان بجمله کشته شدند و این بود به سال ششصد و شانزده و گرفتن لشکر منغول زمین خراسان را هم در این سال .(تاریخ سیستان ). و مدد طلبیدن خداوندزاده رکن الد...
-
واژههای همآوا
-
منقول
واژگان مترادف و متضاد
۱. جابهجاکردنی، انتقالپذیر، قابلحمل ≠ غیرمنقول ۲. بازگو، روایت، نقل ۳. نقلشده، روایتشده، مروی ۴. نقلی ≠ عقلی، معقول
-
منقول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - نقل شده ، روایت شده . 2 - مالی که قابل حرکت و جابه جا شدن باشد.
-
منقول
لغتنامه دهخدا
منقول . [ م َ] (ع ص ) نقل کرده شده و جابجاکرده شده . (ناظم الاطباء).جابجاگردیده . از جایی به جایی برده شده . || نقل شده و حکایت شده و خبرداده شده و روایت شده . (ناظم الاطباء). مروی : درر صدف طبع او به هر دو بیان مقبول است و غرر بکر فکر او در هر دو لغ...
-
منقول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] manqul ۱. نقلشده.۲. جابهجاشدنی.۳. روایتشده.