کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منغمس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منغمس
/monqames/
معنی
۱. در آب فرورونده.
۲. در آب فرورفته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منغمس
لغتنامه دهخدا
منغمس . [ م ُ غ َ م ِ ] (ع ص ) به آب فرورونده ؛ یعنی غریق . (غیاث ) (آنندراج ). غوطه ور. فرورفته . منغمر : ما در صفقه ٔ این محنت و نعمت به هم مشارکیم و در عین واقعه ٔ یکدیگر منغمس . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 262). رنگ سیاه مناسب حال کسی است که در ظلمات...
-
منغمس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monqames ۱. در آب فرورونده.۲. در آب فرورفته.
-
واژههای همآوا
-
منقمس
لغتنامه دهخدا
منقمس . [ م ُ ق َ م ِ ] (ع ص ) فرورونده در آب . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ). در آب فرورفته . (ناظم الاطباء). منغمس .(یادداشت مرحوم دهخدا). || ستاره ٔ فروشونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ستاره ٔ فروشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ...
-
جستوجو در متن
-
منغمر
لغتنامه دهخدا
منغمر. [ م ُ غ َ م ِ ] (ع ص ) فرورونده ؛ یعنی غریق . (آنندراج ). فرورفته در آب و غوطه ور. (ناظم الاطباء). منغمس . (یادداشت مرحوم دهخدا) : رنگ سیاه مناسب حال کسی است که در ظلمات نفس منغمر و منغمس بود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 151).- منغمر در شهوات ؛ ...
-
منقمس
لغتنامه دهخدا
منقمس . [ م ُ ق َ م ِ ] (ع ص ) فرورونده در آب . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ). در آب فرورفته . (ناظم الاطباء). منغمس .(یادداشت مرحوم دهخدا). || ستاره ٔ فروشونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ستاره ٔ فروشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ...
-
مناسب
لغتنامه دهخدا
مناسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) مشاکل . مشابه . هم شکل . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دارای مناسبت و مشابهت و موافقت . (ناظم الاطباء) : چون صفت با جان قرین کرده ست اوپس مناسب دانش همچون چشم و رو. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 181).آن دل قاسی که سنگش ...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن قریش بن عبادبن عمروبن اسلم بن عمروبن عطاف بن نعیم اللخمی . از وُلد نعمان بن منذر لخمی . آ...