کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
منام
واژگان مترادف و متضاد
۱. خواب، رویا ۲. خوابگاه
-
منام
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) خوابگاه ، بستر.
-
منام
لغتنامه دهخدا
منام . [ م َ ] (ع اِ)خواب . (مهذب الاسماء) (دهار). نوم . (اقرب الموارد) : و من آیاته منامکم باللیل و النهار. (قرآن 23/30). پرده دار قوت ارادی به سبب یقظت و منام گاه پرده بردارد گاه فروگذارد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 300). یکی از آن تقلیل طعام ، دو...
-
منام
لغتنامه دهخدا
منام . [ م ِ ] (اِخ ) رودی در کشور تایلند با هزار و دویست کیلومتر طول که ازبانکوک می گذرد و در خلیج سیام می ریزد. (از لاروس ).
-
منام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: منامات] [قدیمی] manām ۱. خواب.۲. خوابگاه.۳. آنچه انسان در خواب ببیند.
-
مَنَامِ
فرهنگ واژگان قرآن
خواب
-
جستوجو در متن
-
رحيم
دیکشنری عربی به فارسی
نيکوکار , صاحب کرم , منعم
-
سابق الانعام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sābeqol'en'ām منعم قدیم؛ ولینعمت دیرین.
-
منعمیت
لغتنامه دهخدا
منعمیت . [ م ُ ع ِ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) بخشندگی . (ناظم الاطباء). منعم بودن . رجوع به منعم شود.
-
محمدمنعم
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohammad monem) از نامهای مرکب ، ← محمد و منعم .
-
beneficent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیرخواهانه، سودمند، منعم، مفید، خیر، نیکو کار
-
دارا
واژگان مترادف و متضاد
۱. توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم ۲. حائز، ذیحق ≠ ندار
-
مستطیع
واژگان مترادف و متضاد
بینیاز، توانگر، ثروتمند، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم، مستغنی، منعم ≠ نامستطیع
-
تنگدست، تنگدست
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیبضاعت، بیچیز، تنگعیش، تهیدست، فقیر، محتاج، مسکین ۲. پریشانحال، مضطر ≠ غنی، منعم، گشادهدست