کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منعم
/mon'am/
معنی
مورد احسان و نیکی قرار گرفته؛ نعمتدادهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بخشنده، توانگر، ثروتمند، دارا، غنی ≠ مسکین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منعم
فرهنگ نامها
(تلفظ: moneem) (عربی) (در قدیم) دارای مال و نعمت بسیار ، ثروتمند ، توانگر ؛ آن که به دیگران احسان می کند ، بسیار بخشنده .
-
منعم
واژگان مترادف و متضاد
بخشنده، توانگر، ثروتمند، دارا، غنی ≠ مسکین
-
منعم
فرهنگ فارسی معین
(مُ عِ) [ ع . ] (اِفا.) توانگر، مال دار.
-
منعم
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ) [ ع . ] (اِمف .) انعام داده ، احسان کرده شده ؛ ج . منعمین .
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م َ ع َ ] (ع مص ) نِعمَة. دارای رفاهیت و آسایش گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نعمة شود.
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م ِ ع َ / م ُ ع ُ ] (ع اِ) جاروب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) احسان کرده شده و نیکویی کرده شده . (ناظم الاطباء) : وین عید همایون به تو برفرخ و میمون تو منعم و آن کس که تو خواهی به تو منعم . عنصری (دیوان چ یحیی قریب ص 137).ایزد عز ذکره ما را و همه ٔ مسلمانان را در عصمت خویش نگاه داراد.....
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) مالدار و نعمت دهنده . (آنندراج ). آنکه احسان و نیکویی می کند و نعمت دهنده و کریم و نیکوکار و جوانمرد و سخی و باهمت . (ناظم الاطباء). صاحب نعمت . (از اقرب الموارد) : وین عید همایون به تو بر، فرخ و میمون تو منعم و آن کس که تو ...
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م ُ ن َع ْ ع َ] (ع ص ) سخن نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ): کلام منعم ؛ سخن نرم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در نعمت . مرفه . آسوده خاطر : کافه ٔ خلایق ... در ضل عواطف این دولت از سموم ستم ... و انیاب نوایب روزگار مرفه و منعم اند. ...
-
منعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mon'am مورد احسان و نیکی قرار گرفته؛ نعمتدادهشده.
-
منعم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mona''am کسی که در نعمت باشد؛ توانگر؛ مالدار.
-
منعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mon'em نعمتدهنده؛ احسانکننده.
-
منعم
دیکشنری فارسی به عربی
رحيم
-
واژههای مشابه
-
مُفلس و منعم
فرهنگ گنجواژه
متضاد .