کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منعل
لغتنامه دهخدا
منعل . [ م َ ع َ ] (ع ص ، اِ) زمین درشت ، اسم است آن را و صفت . (منتهی الارب ). زمین درشت و گویند نزلنا منعلاً و ارضاً منعلاً. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
منعل
لغتنامه دهخدا
منعل . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) فرس منعل ؛ اسب سخت سم . || فرس منعل ید کذا و رجل کذا او الیدین او الرجلین ؛ اسب که میان سم و رسغ آن سپیدی باشد و گرد نگردد یا برتر گذرد از سپیدی خاتم که سپیدی اندک است در قوائم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
-
منعل
لغتنامه دهخدا
منعل . [ م ُ ع َ / م ُن َع ْ ع َ ] (ع ص ) جوراب منعل و منعل ؛ جورابی که بر کف آن چرم یا پوست دوخته باشند. (از اقرب الموارد).
-
منعل
لغتنامه دهخدا
منعل . [ م ُ ع ِ / م ُ ن َع ْ ع ِ ] (ع ص ) نعل بند. (مهذب الاسماء). آنکه ستور را نعل میکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انعال و تنعیل شود.
-
منعل
لغتنامه دهخدا
منعل . [ م ُ ن َع ْ ع َ ](ع ص ) ستور نعل کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تنعیل شود. || آنچه به شکل نعل اسب باشد. (غیاث ) (آنندراج ).- عین منعل ؛ در شیوه ٔ خط ثلث سه قسم عین (ع ) است : منعل ، فم الاسد، فم الثعبا...
-
واژههای مشابه
-
عین منعل
لغتنامه دهخدا
عین منعل . [ ع َ ن ِ م ُ ن َع ْ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح خطاطان ، عین منعل یا عین نعلی ، عین اول است که بدینگونه «عَ » نوشته میشود. نیم دایره ٔ آغاز حرف «ع » در اصطلاح خطاطان . رجوع به تعلیقات سجادی بر دیوان خاقانی و عین شود : گر نه شب...
-
علی منعل
لغتنامه دهخدا
علی منعل . [ ع َ ی ِ م ُ ن َع ْ ع ِ ] (اِخ ) ابن حیدربن علی منعل قمی . ملقب به نورالدین . از علمای قرن دهم هَ . ق . رجوع به علی قمی شود.
-
واژههای همآوا
-
منال
فرهنگ نامها
(تلفظ: manāl) (عربی) (در قدیم) مال ، دارایی ، مِلک ، ثروت ؛ درآمد ، مداخل .
-
منال
واژگان مترادف و متضاد
۱. درآمد، ملک ۲. تمکن، تمول، ثروت، دارایی
-
منال
فرهنگ واژههای سره
یافتن
-
منال
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جایی که از آن سود و حاصل به دست آید مانند مزرعه . 2 - مال ، ثروت . ؛ مال و ~ خواسته و ملک مستغل (منقول و غیرمنقول ).
-
منال
لغتنامه دهخدا
منال . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان و بخش قیروکارزین که در شهرستان فیروزآباد فارس واقع است و در حدود 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
منال
لغتنامه دهخدا
منال . [ م َ ] (ع اِ) جای یافتن چیزی . (غیاث ). || (مص ) نیل . یافتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در عربی مصدر است و به معنی یافتن و به چیزی رسیدن یا چیزی به کسی رسیدن . (کلیله و دمنه چ مینوی حاشیه ٔ ص 313) : اگر در باب ایشان اصطناعی فرمائی ... به ...