کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعقد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منعقد کردن
مترادف و متضاد
۱. بستن
۲. سفت کردن
۳. تنظیم کردن
۴. برپا کردن، برگزار کردن، تشکیل دادن، ترتیب دادن
برابر فارسی
بستن
دیکشنری
coagulate, curdle
-
جستوجوی دقیق
-
منعقد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بستن ۲. سفت کردن ۳. تنظیم کردن ۴. برپا کردن، برگزار کردن، تشکیل دادن، ترتیب دادن
-
منعقد کردن
فرهنگ واژههای سره
بستن
-
منعقد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
استنتج ، إبرامٌ
-
واژههای مشابه
-
منعقد شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بسته شدن ۲. دلمه شدن ۳. سفت شدن ۴. برگزار شدن، برپا داشتن، تشکیل شدن، ترتیبیافتن
-
جستوجو در متن
-
إبرامٌ
دیکشنری عربی به فارسی
عقدقرارداد , بستنقرارداد , منعقد کردن
-
conclude
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نتیجه گرفتن، بپایان رساندن، منعقد کردن، خاتمه دادن، استنتاج کردن، ختم کردن
-
concluded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نتیجه گیری، بپایان رساندن، منعقد کردن، خاتمه دادن، نتیجه گرفتن، استنتاج کردن، ختم کردن
-
convenes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تشکیل می شود، دور هم جمع شدن، گرد امدن، جمع کردن، تشکیل جلسه دادن، هم ایش کردن، منعقد کردن
-
convening
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برگزاری، دور هم جمع شدن، گرد امدن، جمع کردن، تشکیل جلسه دادن، هم ایش کردن، منعقد کردن
-
استنتج
دیکشنری عربی به فارسی
بپايان رساندن , نتيجه گرفتن , استنتاج کردن , منعقد کردن , استنباط کردن , دريافتن , کم کردن , تفريق کردن , پي بردن به , حدس زدن , اشاره کردن بر
-
برگزار کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برپاداشتن، ترتیب دادن، برپا کردن، منعقد کردن ۲. انجام دادن ۳. ادا کردن، بهجا آوردن ۴. سپری کردن
-
گذاردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جادادن، گذاشتن، نهادن ۲. وضع کردن، وضع ۳. طی کردن، عبور کردن، گذشتن ۴. برپاداشتن، منعقد کردن ۵. ترک کردن، رها کردن
-
held
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برگزار شد، نگه داشتن، گرفتن، نگاه داشتن، در دست داشتن، چسبیدن، منعقد کردن، باز داشتن، جا گرفتن، تصرف کردن