کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعقد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منعقد
/mon'aqed/
معنی
۱. بستهشده.
۲. سفتشده؛ لختهشده: خون منعقد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برپا، برقرار، دایر
۲. بسته، مجری
۳. دلمه، منجمد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منعقد
واژگان مترادف و متضاد
۱. برپا، برقرار، دایر ۲. بسته، مجری ۳. دلمه، منجمد
-
منعقد
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ قِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) بسته شده ، برقرار شده . 2 - (ص .) سفت شده ، بسته شده .
-
منعقد
لغتنامه دهخدا
منعقد. [ م ُ ع َ ق ِ] (ع ص ) بسته شونده . (غیاث ) (آنندراج ). بسته شده و بسته و بند کرده و گره زده و بسته شده . (ناظم الاطباء).- منعقداللسان ؛ بسته زبان . (ناظم الاطباء). || معاهده و شرط بسته شده و انجام پذیرفته . (ناظم الاطباء). نهاده (عهد، پیمان ،...
-
منعقد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mon'aqed ۱. بستهشده.۲. سفتشده؛ لختهشده: خون منعقد.
-
واژههای مشابه
-
منعقد شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بسته شدن ۲. دلمه شدن ۳. سفت شدن ۴. برگزار شدن، برپا داشتن، تشکیل شدن، ترتیبیافتن
-
منعقد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بستن ۲. سفت کردن ۳. تنظیم کردن ۴. برپا کردن، برگزار کردن، تشکیل دادن، ترتیب دادن
-
منعقد کردن
فرهنگ واژههای سره
بستن
-
منعقد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
استنتج ، إبرامٌ
-
جستوجو در متن
-
دلمه
واژگان مترادف و متضاد
بسته، منجمد، منعقد
-
لخته
واژگان مترادف و متضاد
بسته، دلمه، سفت، منعقد
-
distance contract
قرارداد از دور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] قراردادی که از راه ارتباطات الکترونیکی منعقد شود
-
إبرامٌ
دیکشنری عربی به فارسی
عقدقرارداد , بستنقرارداد , منعقد کردن
-
thrombi
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترومبو، لخته، خون منعقد شده در رگ