کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منعزل
لغتنامه دهخدا
منعزل . [ م ُ ع َ زِ ] (ع ص ) گوشه گزین و دور. (آنندراج ). گوشه گیرنده و دورشده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انعزال شود.
-
واژههای همآوا
-
منازل
واژگان مترادف و متضاد
۱. خانهها، سراها، منزلها ۲. مراحل ۳. اتراقگاهها
-
منازل
فرهنگ واژههای سره
خانه ها
-
منازل
فرهنگ فارسی معین
(مَ زَ) [ ع . ] (اِ.) جِ منزل ، مسکن ها.
-
منازل
لغتنامه دهخدا
منازل . [ م َ زِ ] (ع اِ) ج ِ منزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به منزل شود. منزلها. خانه ها.مسکنها. مکانها. (از ناظم الاطباء). سرایها : مقاله ٔ دوم در تدبیر منازل و آن مشتمل بر پنج فصل است ، فصل اول در سبب احتیاج ب...
-
منازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ منزل] manāzel = مَنزل
-
مَنَازِلَ
فرهنگ واژگان قرآن
منزلها - محلهاي فرود آمدن و نزول
-
جستوجو در متن
-
خانه نشین شدن
لغتنامه دهخدا
خانه نشین شدن . [ ن َ / ن ِ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معزول شدن . منعزل شدن . || منزوی شدن .
-
خانه نشین
لغتنامه دهخدا
خانه نشین . [ ن َ / ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه در خانه نشیند. || معزول . منعزل . بیکار از شغل دولتی . بیکاراز عمل . || منزوی . عزلت گزین : هرکه چون سایه گشت خانه نشین تابش ماه و خور کجا یابد. ابن یمین .|| مغضوب .
-
پیاده کردن
لغتنامه دهخدا
پیاده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرود آوردن از اسب یا هر مرکب دیگر. ارجال . (منتهی الارب ). پیاده گردانیدن . از مرکب بزیر آوردن . پائین آوردن از ستور یا کشتی یا اتومبیل یا هر وسیله ٔ نقلیه ٔ دیگر : پیاده کند ترک چندان سوارکز اختر نباشد مر آ...
-
تفرید
لغتنامه دهخدا
تفرید. [ ت َ ] (ع مص ) فقیه شدن . (منتهی الارب ). فقیه و دانا شدن . (آنندراج ). تفقه . (اقرب الموارد). || کرانه گزیدن از مردم برعایت و محافظت بر امر و نهی خدای . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یگانه کردن و گوشه گرفتن و خلوت گزیدن جهت رعایت امر و ن...
-
ابن زیاد
لغتنامه دهخدا
ابن زیاد. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) عبیداﷲبن زیادبن ابیه . مادر زیاد سُمیه کنیز حارث بن کلده ٔ طائفی است و چون سمیه به تبه کاری شناخته شده بود دو پسر او زیاد و ابوبکر را حارث بفرزندی نپذیرفت و از این رو زیاد را زیادبن ابیه گفتندی . آنگاه که خلافت به معاویةبن...
-
ابن خلکان
لغتنامه دهخدا
ابن خلکان . [ اِ ن ُ خ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) شمس الدین ابوالعباس احمدبن ابراهیم بن ابی بکربن خلکان بن ناوک بن عبداﷲبن شاکَل بن الحسین بن مالک بن جعفربن یحیی بن خالد البرمکی الاربلی الشافعی . یکی از بزرگان علما و صدور رؤسا. و چنانکه خود او در تضاعی...