کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعجد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منعجد
لغتنامه دهخدا
منعجد. [ م ُ ع َ ج ِ ] (ع ص ) تیز و سخت خشمناک . (منتهی الارب ). خشمناک تیز و تند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مناجد
لغتنامه دهخدا
مناجد. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مِنجَد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منجد شود. || ج ِ منجدة. (اقرب الموارد). رجوع به منجدة شود. || ج ِ خُلْد از غیر لفظ آن . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجوع به مناجد شود.
-
مناجد
لغتنامه دهخدا
مناجد. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) یاری کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یاری کننده و نزدیک شونده . (ناظم الاطباء). || حرب نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جنگ کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناجدة شود.