کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منضم شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منضم شدن
مترادف و متضاد
ضمیمه شدن، پیوستن، ملحق شدن، متصل شدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منضم شدن
واژگان مترادف و متضاد
ضمیمه شدن، پیوستن، ملحق شدن، متصل شدن
-
واژههای مشابه
-
منضم کردن
واژگان مترادف و متضاد
ضمیمه کردن، متصل کردن
-
جستوجو در متن
-
ملحق شدن
واژگان مترادف و متضاد
پیوستن، منضم شدن، متصل شدن ≠ جدا شدن، گسستن
-
تکرفس
لغتنامه دهخدا
تکرفس . [ ت َ ک َ ف ُ ] (ع مص ) مجتمع گردیدن و منضم شدن مردم : تکرفس الرجل . || درآمدن بعض چیز در بعض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منضم شدن و درآمدن بعض چیز در بعض . (از اقرب الموارد).
-
قبص
لغتنامه دهخدا
قبص . [ ق َب َ ] (ع مص ) منضم گردیدن . مجتمع شدن و درافتادن : قبصت رحم الناقة قبصاً؛ منضم گردید. قبصت الجراد علی الشجر؛ درافتاد و مجتمع گردید. || بزرگ و دراز شدن سر. || بزرگ و دراز شدن تار سر. || سبک شدن . || شادمانی نمودن . گویند: قُبِص الرجل ؛ یعنی...
-
احزیلال
لغتنامه دهخدا
احزیلال . [ اِ ] (ع مص ) گرد آمدن . مجتمع شدن . || اِحزیلال فؤاد؛ منضم گردیدن دل از بیم . || احزیلال بعیر در سیر؛ بلند گردیدن شتر. || احزیلال سحاب ؛ بلند شدن ابر. || احزیلال جبل ؛ بلند شدن کوه بر گوراب .
-
لصص
لغتنامه دهخدا
لصص . [ ل َ ص َ ] (ع مص ) لصاص . لصوص . لصوصة. لصوصیة. دزدیدن . || با هم نزدیک شدن هر دو دوش . (منتهی الارب ). شانه ها به هم نزدیک شدن . (منتخب اللغات ). || قریب و متصل گردیدن دندان با هم . (منتهی الارب ). دندانها به هم نزدیک شدن . (منتخب اللغات ). |...
-
مَأْوَاکُمُ
فرهنگ واژگان قرآن
جايگاه شما - محل منضم شدن شما (کلمه ماوي مصدر ميمي از فعل أوي - ياوي - اويا و ماوي است ، وقتي ميگويي : أوي الي کذا معنايش اين است که فلاني خود را منضم به فلان کس يا فلان چيز کرد ، مضارعش ياوي و مصدرش اوي و باب افعالش آوي - يؤوي - ايواء است ، يعني فلا...
-
مَأْوَاهُ
فرهنگ واژگان قرآن
جايگاه او - محل منضم شدن او(کلمه ماوي مصدر ميمي از فعل أوي - ياوي - اويا و ماوي است ، وقتي ميگويي : أوي الي کذا معنايش اين است که فلاني خود را منضم به فلان کس يا فلان چيز کرد ، مضارعش ياوي و مصدرش اوي و باب افعالش آوي - يؤوي - ايواء است ، يعني فلاني ...
-
مَأْوَاهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
جايگاه آنان - محل منضم شدن آنان(کلمه ماوي مصدر ميمي از فعل أوي - ياوي - اويا و ماوي است ، وقتي ميگويي : أوي الي کذا معنايش اين است که فلاني خود را منضم به فلان کس يا فلان چيز کرد ، مضارعش ياوي و مصدرش اوي و باب افعالش آوي - يؤوي - ايواء است ، يعني فل...
-
مَأْوَىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
جايگاه - محل منضم شدن(کلمه ماوي مصدر ميمي از فعل أوي - ياوي - اويا و ماوي است ، وقتي ميگويي : أوي الي کذا معنايش اين است که فلاني خود را منضم به فلان کس يا فلان چيز کرد ، مضارعش ياوي و مصدرش اوي و باب افعالش آوي - يؤوي - ايواء است ، يعني فلاني را منض...
-
اقلعفاف
لغتنامه دهخدا
اقلعفاف . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) درکشیده شدن پوست . || ترنجیده و درکشیده شدن انگشتان از سرما یا از پیری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیوستن و منضم گردیدن شتر بسوی ناقه هنگام گشنی و تکیه بر ناقه زدن و بر هر دو پاشنه ٔ خود ایستادن در آن حال . (از من...
-
ﭐتَّسَقَ
فرهنگ واژگان قرآن
همه جانبه شد - کامل شد -جمع شد - گرد هم آمد (از"وسق" معناي جمع شدن چند چيز متفرق مي باشد و عبارت "وَﭐلْقَمَرِ إِذَا ﭐتَّسَقَ " يعني :به ماه سوگند ، وقتي که نورش جمع ميشود ، نور همه اطرافش بهم منضم ميشود ، و به صورت ماه شب چهارده درميآيد .)