کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منضرح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منضرح
لغتنامه دهخدا
منضرح . [م ُ ض َ رِ ] (ع ص ) شی ٔ منضرح ؛ چیز دور و در گوشه افتاده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
منظره
واژگان مترادف و متضاد
تماشاگاه، چشمانداز، منظر، نظرانداز، نظرگاه، نما
-
منظره
فرهنگ واژههای سره
چشم انداز
-
منظره
فرهنگ فارسی معین
(مَ ظَ رَ یا رِ) [ ع . منظرة ] (اِ.) جای نگریستن ، چشم انداز.
-
منظره
لغتنامه دهخدا
منظره . [ م َ ظَ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) منظرة. رجوع به منظرة شود. || کوشک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خانه بر طبقه ٔ برین .خانه بر بلندی . قسمت مرتفع از قصر و کاخی چون ایوان بی در. (از یادداشت مرحوم دهخدا). منظر : ای منظره و کاخ برآورده به خورشید...
-
منظره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منظرَة، جمع: مناظر] manzare جای نگریستن و نظر انداختن؛ چشمانداز؛ دورنما.