کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منصوبه باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منصوبه باز
لغتنامه دهخدا
منصوبه باز. [ م َ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) شطرنج باز. نردباز. بازیگر و طراح و صحنه آرای . آنکه منصوبه بازد : بیا ساقی از شوخ منصوبه بازمران اسب در عرصه ٔ خشم و ناز. ظهوری (از آنندراج ).رجوع به منصوبه شود. || دارای تدبیر و هوشمند و دوراندیش و عاقبت اندی...
-
واژههای مشابه
-
منصوبة
لغتنامه دهخدا
منصوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث منصوب . ج ، منصوبات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصوب و منصوبات شود. || حیله و گویند: «سوی فلان منصوبة» و آن در اصل صفت دام شکار است و سپس در معنی اسم به کار رفته مانند دابة و عجوز. (از اقرب الموارد).
-
منصوبه گشای
لغتنامه دهخدا
منصوبه گشای . [م َ ب َ / ب ِ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه در بازی شطرنج و حل غوامض آن مهارت داشته باشد، و مجازاً مشکل گشا و آنکه بر حل معضلات تواناست . گشاینده ٔ غوامض : میراث ستان هفت کشورمنصوبه گشای چار گوهر. نظامی .منصوبه گشای بیم و امیدمیراث ستان ماه و ...
-
جستوجو در متن
-
دام طراز
لغتنامه دهخدا
دام طراز. [ طِ ] (نف مرکب )طرازنده ٔ دام . آراینده ٔ دام . || دامدار. (ناظم الاطباء). تعبیه کننده ٔ آلت شکار. صیاد. || منصوبه باز. || رایزن . (ناظم الاطباء). || مجازاً مکار. دغاباز. عیّار. فریبنده . گربز. حیله گر. محیل . ج ، دام طرازان . (از آنندراج ...
-
رنگ بر آب ریختن
لغتنامه دهخدا
رنگ بر آب ریختن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) منصوبه برانگیختن . (آنندراج ). منصوبه ٔ تازه برانگیختن . (غیاث اللغات ). رنگ بر آب زدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تدبیرتازه اندیشیدن . اندیشه و فکر جدید در کار آوردن . دام گستردن . و رجوع به رنگ بر آب زدن...
-
جذیمةالابرش
لغتنامه دهخدا
جذیمةالابرش . [ ج َ م َ تُل ْ اَ رَ ] (اِخ ) نام ابن مالک بن فهم ملک حیره که صاحب زبّاء است . (از منتهی الارب ). او پادشاه حیره و یار زباء ملکه است . (از شرح قاموس ). وی دومین و بروایتی سومین پادشاه از ملوک انبار یا حیره بود و بدین جهت که ابرش بود او...
-
ظرف
لغتنامه دهخدا
ظرف . [ ظَ ] (ع اِ) جای چیزی . آنچه در آن چیزی نهند. آوند. باردان . (مهذب الاسماء). حیّز. خنور. اِناء. وِعاء. ج ، ظروف : در وقت گویائی من به این سوگند یا ملک من شود در بازمانده ٔ عمرم از زر یا رزق یا جوهر یا ظرف یا پوشیدنی یا فرش . (تاریخ بیهقی ).بند...
-
ده
لغتنامه دهخدا
ده . [ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) عشره . (از برهان ). عدد معروف و داه مشبع آن است و های آن با آنکه ملفوظاست گاهی مختفی نیز آید. (از آنندراج ). عشر. داه . دوپنج . نصف بیست . نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «10» و در حساب جمل «ی » باشد. (یادداشت مؤلف ) : ز ده ...
-
اسم
لغتنامه دهخدا
اسم . [ اِ / اُ ] (ع اِ) اسم نزد بصریان معتل اللام مشتق از سمو بمعنی علو [ است ] بدلیل امثله ٔ اشتقاق او چون سمی یسمی تسمیة. و سمی در تصغیر و اسماء در جمع تکسیر که اسم از جهت تضمن اجلال وتشریف مناسبت با معنی سمو دارد و نام نهنده بتعین نام نیک اعلای م...