کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منصوبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منصوبه
/mansube/
معنی
۱. = منصوب
۲. (اسم) [قدیمی] بازی شطرنج.
۳. (اسم) [قدیمی] مُهرههای شطرنج.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منصوبه
لغتنامه دهخدا
منصوبه . [ م َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، ص ، اِ) چیزی برپاکرده شده . منصوبة. || تدبیر کار. (غیاث ) (آنندراج ). || یکی از هفت بازی نرد. (فرهنگ رشیدی ). نام بازی هفتم از هفت بازی نرد. (غیاث ) (آنندراج ). بازی ششم ازهفت بازی نرد. (ناظم الاطباء). || بازی شطرنج...
-
منصوبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منصوبَة] mansube ۱. = منصوب۲. (اسم) [قدیمی] بازی شطرنج.۳. (اسم) [قدیمی] مُهرههای شطرنج.
-
واژههای مشابه
-
منصوبة
لغتنامه دهخدا
منصوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث منصوب . ج ، منصوبات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصوب و منصوبات شود. || حیله و گویند: «سوی فلان منصوبة» و آن در اصل صفت دام شکار است و سپس در معنی اسم به کار رفته مانند دابة و عجوز. (از اقرب الموارد).
-
منصوبه باز
لغتنامه دهخدا
منصوبه باز. [ م َ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) شطرنج باز. نردباز. بازیگر و طراح و صحنه آرای . آنکه منصوبه بازد : بیا ساقی از شوخ منصوبه بازمران اسب در عرصه ٔ خشم و ناز. ظهوری (از آنندراج ).رجوع به منصوبه شود. || دارای تدبیر و هوشمند و دوراندیش و عاقبت اندی...
-
منصوبه گشای
لغتنامه دهخدا
منصوبه گشای . [م َ ب َ / ب ِ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه در بازی شطرنج و حل غوامض آن مهارت داشته باشد، و مجازاً مشکل گشا و آنکه بر حل معضلات تواناست . گشاینده ٔ غوامض : میراث ستان هفت کشورمنصوبه گشای چار گوهر. نظامی .منصوبه گشای بیم و امیدمیراث ستان ماه و ...
-
واژههای همآوا
-
منسوبه
لغتنامه دهخدا
منسوبه . [ م َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) بر وزن و معنی منصوبه است که درست و خوب نشستن نقش و کار و مهمات باشد. (برهان ) (آنندراج ). انتظام و ترتیب و نظم و وضع خوش و تدبیر نیک و طرز و طور پسندیده و خجسته . (ناظم الاطباء). || بازی شطرنج . (برهان ) (آنندرا...
-
جستوجو در متن
-
برد افتادن
لغتنامه دهخدا
برد افتادن . [ ب ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) بازی بردن از حریف و دست یافتن بر وی . (آنندراج ) : شه از منصوبه ای زد آن سپه راکز آن منصوبه برد افتاد شه را.خسرو (آنندراج ).
-
منسوبه
لغتنامه دهخدا
منسوبه . [ م َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) بر وزن و معنی منصوبه است که درست و خوب نشستن نقش و کار و مهمات باشد. (برهان ) (آنندراج ). انتظام و ترتیب و نظم و وضع خوش و تدبیر نیک و طرز و طور پسندیده و خجسته . (ناظم الاطباء). || بازی شطرنج . (برهان ) (آنندرا...
-
رنگ بر آب زدن
لغتنامه دهخدا
رنگ بر آب زدن . [ رَ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) رنگ بر آب ریختن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). منصوبه برانگیختن . (آنندراج ). منصوبه ٔ تازه برانگیختن . (غیاث اللغات ). و رجوع به «رنگ بر آب ریختن » شود : از من مدان چون باغ اگر هر دم برنگی می شوم بیرنگی او م...
-
میراث ستان
لغتنامه دهخدا
میراث ستان . [ س ِ ] (نف مرکب ) میراث ستاننده . میراث گیر. میراث بر. ارث بر. وارث . میراث گیرنده : منصوبه گشای بیم و امیدمیراث ستان ماه و خورشید. نظامی .میراث ستان هفت کشورمنصوبه گشای چارگوهر.نظامی .
-
رنگ بر آب ریختن
لغتنامه دهخدا
رنگ بر آب ریختن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) منصوبه برانگیختن . (آنندراج ). منصوبه ٔ تازه برانگیختن . (غیاث اللغات ). رنگ بر آب زدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تدبیرتازه اندیشیدن . اندیشه و فکر جدید در کار آوردن . دام گستردن . و رجوع به رنگ بر آب زدن...
-
منصوبات
لغتنامه دهخدا
منصوبات . [ م َ ] (ع ص ، اِ)ج ِ منصوبة. کلماتی که دارای نصب است . در زبان و قواعد عرب اسماء منصوبه دوازده قسم اند: مفعول مطلق ، مفعول به ، مفعول فیه ، مفعول له ، مفعول معه ، حال ، تمیز، مستثنی ̍، خبر افعال ناقصه ، اسم حروف مشبهة بالفعل ، اسم ما و لاء...