کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منصب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بد منصب
لهجه و گویش تهرانی
کسی که در مقام قدرت بد رفتار است
-
خوش منصب
لهجه و گویش تهرانی
کسی که با زیر دستان خوب رفتار کند
-
صاحب منصب
لهجه و گویش تهرانی
پایور
-
lame duck
صاحبمنصب رفتنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مقام مسئولی که جانشین او مشخص شده است و هفتههای آخر مسئولیتش را میگذراند متـ . رفتنی
-
نوعی منصب مذهبی
دیکشنری فارسی به عربی
بيت الکاهن
-
مقام و منصب
فرهنگ گنجواژه
رتبه.
-
منصب و مال
فرهنگ گنجواژه
مقام و ثروت.
-
مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یا شهسواری
دیکشنری فارسی به عربی
وسام
-
واژههای همآوا
-
منسب
لغتنامه دهخدا
منسب . [ م َ س ِ ] (ع مص ) نسب الشاعر بالمراءة نسیباً و منسبة و منسباً؛ تشبیب کرد به او در شعر. (از تاج العروس ). رجوع به منسبة شود. || (اِ) نژاد. دوده . دودمان : با این همه فضل و بزرگی و علو منصب و رفعت منسب و جمال حسب و جلال نسب ایام با او نساخت . ...
-
جستوجو در متن
-
مناصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ منصب] manāseb = منصب
-
محل خالی
دیکشنری فارسی به عربی
منصب شاغر
-
پست بلا تصدی
دیکشنری فارسی به عربی
منصب شاغر
-
سختگیر و چشم تنگ
فرهنگ گنجواژه
بد منصب
-
جاه و مقام
فرهنگ گنجواژه
مقام و منصب.