کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منشی باشی طبرستانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منشی باشی طبرستانی
لغتنامه دهخدا
منشی باشی طبرستانی . [ م ُ با شی ِ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) میرزا عبداﷲ، بنا به نوشته ٔ رضاقلی خان هدایت از فضلا و شعرای دوره ٔ ناصرالدین شاه قاجار بوده و نظم و نثری خوب و مرغوب داشته است . (مجمع الفصحا ج 2 صص 461-462). رجوع به همین مأخذ شود.
-
واژههای مشابه
-
منشي
دیکشنری عربی به فارسی
مبتکر , موسس , بنيانگذار
-
کودک منشی
لغتنامه دهخدا
کودک منشی . [ دَ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) کودک سرشتی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کودک سرشتی ، کودک مزاجی و کودک مشربی شود.
-
continuity girl, continuity clerk, script girl
منشی صحنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] یکی از اعضای گروه تولید که مسئول ثبت جزئیات تمامی برداشتهای نماها در گروه تولید است تا از بروز خطاهایی که ممکن است تداوم نماها را مختل سازد ممانعت شود
-
نیک منشی
لغتنامه دهخدا
نیک منشی . [ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) نیک منش بودن . رجوع به نیک منش و نیکومنش شود.
-
شهاب منشی
لغتنامه دهخدا
شهاب منشی . [ ش ِ ب ِ م ُ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن علی بن جمال الاسلام شود.
-
secretary service
خدمات منشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] خدماتی که به مشترک امکان میدهد برای ساماندهی تماسهای ورودی همۀ آنها را به تلفن منشی منتقل کند
-
جلال منشی
لغتنامه دهخدا
جلال منشی . [ ج َ ل ِ م ُ ] (اِخ ) خواجه ... بعضی او را کرمانی نوشته اند ولی ظاهرش این که اصفهانی باشد. وی از معاصرین خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان است اما دیوانش در میان نیست . در قصیده گویی استاد است و در آذربایجان وفات یافته . او راست :جوادکفی و...
-
قاضی منشی
لغتنامه دهخدا
قاضی منشی . [ م ُ ] (اِخ ) جمال الدین محمدبن مکرم بن علی انصاری رویفعی . رجوع به جمال الدین محمد شود.
-
ناظم منشی
لغتنامه دهخدا
ناظم منشی . [ ظِ م ِ م ُ ] (اِخ ) ابن علی بنارسی . از شاعران پارسی گوی هندوستان است . مؤلف صبح گلشن آرد: «ناظم منشی فرزند علی بنارسی خلف شیخ روشن علی . از علوم متداوله بهره ٔ کافی داشت و به نظم فارسی توجه می گماشت » . او راست :نی بوی گل نه سیر گلستا...
-
نازک منشی
لغتنامه دهخدا
نازک منشی .[ زُ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) صفت نازک منش : عنقا که ز نازک منشی جای نگه داشت هرگز طرف دامنش از عار تر آمد؟انوری .
-
ناصرالدین منشی
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین منشی . [ ص ِ رُدْ دی ن ِ م ُ ] (اِخ ) ناصرالدین عمدةالملک منتجب الدین یزدی رئیس دیوان رسایل و انشاء صفوةالدین پادشاه خاتون [ 601-694 از ملوک قراختائی کرمان ] بود و پدرش منتخب الدین یزدی در سال 650 یزد را ترک گفته ، در خدمت سلطان قطب الدین م...
-
منشی الممالک
لغتنامه دهخدا
منشی الممالک . [ م ُ شِل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) حاج میرزا رضاقلی نوایی ، پسر عبدالمجید از مردم نوا از رجال معروف دوره ٔ آغا محمدخان و فتحعلیشاه قاجار و درابتدا مهردار و منشی آغامحمدخان قاجار بود. در سال 1206 هَ . ق . از طرف آغامحمدخان برای ضبط اموال لطفع...
-
منشی خانه
لغتنامه دهخدا
منشی خانه . [ م ُ خا ن َ / ن ِ] (اِ مرکب ) دارالانشاء. (ناظم الاطباء). دبیرخانه .