کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منشع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منشع
لغتنامه دهخدا
منشع. [ م َ ش َ ] (ع مص ) نشع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به نشع شود.
-
منشع
لغتنامه دهخدا
منشع. [ م ِ ش َ ] (ع اِ) دارودان که بدان دارو در بینی ریزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مِنشعة شود.
-
منشع
لغتنامه دهخدا
منشع. [ م ُ ش َع ع ] (ع ص ) گرگ غارت آورنده در گوسفندان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انشعاع شود.
-
واژههای همآوا
-
منشا
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصل، سرچشمه، مبداء، محل پیدایش، منبع ۲. سبب، باعث، موجب ۳. جای نشوونما
-
منشا
لغتنامه دهخدا
منشا. [ م َ ] (ع اِ) منشاء : چرا پس چون هوا کو را به قهر از سوی آب آردبه ساعت باز بگریزد به سوی مولد و منشا. ناصرخسرو.به هیچ نوع گناهی دگر نمی دانم مرا جز اینکه از این شهر مولد و منشاست . مسعودسعد.پرده ٔ فقرم مشیمه دست لطفم قابله خاک شروان مولد و دار...
-
منشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] manša' ۱. جای پیدا شدن؛ محل پیدایش.۲. محل نمو و پرورش.
-
جستوجو در متن
-
منشغ-ة
لغتنامه دهخدا
منشغ-ة. [ م ِش َ غ َ ] (ع اِ) دارودان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منشع شود.
-
نشوع
لغتنامه دهخدا
نشوع . [ ن ُ ] (ع مص ) دارو در کام و دهان ریختن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). وجور به گلوی کودک فروکردن . (تاج المصادر بیهقی ). تسعیط. منشع. (معجم متن اللغة). || سخن آموختن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). منشع. تلقین کردن کسی به کسی .(از معجم...
-
نشع
لغتنامه دهخدا
نشع. [ ن َ ] (ع مص ) به درشتی کشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). به عنف چیزی را برکندن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). مَنشَع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). انتشاع . (از المنجد). || بوییدن طیب را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || دارو...