کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منش
/maneš/
معنی
۱. خو؛ سرشت؛ طبیعت.
۲. همت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خصلت، خلق، خو، خوی، داب، سجیه، سگال، شخصیت، طبع، طبیعت، عادت
دیکشنری
character, characteristic, disposition, ethos, feature, habit, habitude, humor, mien, temper, temperament, trait
-
جستوجوی دقیق
-
منش
فرهنگ نامها
(تلفظ: maneš) اخلاق و رفتاری که ناشی از خوی و خصلتها و عادتهای رفتاری یک شخص است ، خوی، طبیعت ؛ شخصیت برجسته و عالی ، طبع عالی ؛ (درقدیم) اندیشه ، تفکر ؛ تصمیم ، قصد ، نیت؛ مزاج .
-
منش
واژگان مترادف و متضاد
خصلت، خلق، خو، خوی، داب، سجیه، سگال، شخصیت، طبع، طبیعت، عادت
-
منش
فرهنگ فارسی معین
(مَ نِ) [ په . ] (اِمص .) خوی ، سرشت .
-
منش
لغتنامه دهخدا
منش . [ م َ ن ِ ] (اِ) خوی و طبیعت ، چه منشی به معنی طبیعی است . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). خوی و طبع و طبیعت و خصلت و نهاد و سرشت . (ناظم الاطباء). فطرت . طینت . جبلت . عادت . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به هر نیک و بد هر دوان یک منش به...
-
منش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: menišn] ‹منشن› maneš ۱. خو؛ سرشت؛ طبیعت.۲. همت.
-
واژههای مشابه
-
کی منش
لغتنامه دهخدا
کی منش . [ ک َ / ک ِ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) صاحب طبع شاهانه . شاه طبیعت . بزرگ منش : چنین داد پاسخ که ای کی منش ز تو دور بادا بد بدکنش .فردوسی .
-
کودک منش
لغتنامه دهخدا
کودک منش . [ دَ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) کودک سرشت . (فرهنگ فارسی معین ). کودک مزاج . کودک مشرب : در کاسه ٔ لذت شکنان چشمه ٔ زهرم در کاسه ٔ کودک منشان جرعه ٔ شیرم . عرفی (از آنندراج ).و رجوع به کودک سرشت و کودک مزاج شود.
-
کیمنش
فرهنگ نامها
(تلفظ: ke(a)y maneš) صاحب طبع شاهانه ، شاه طبیعت ، بزرگ منش ؛ (در اعلام) به قول ابوریحان کی منش پسر کیقباد و جد کی لهراسب بوده است.
-
نیک منش
لغتنامه دهخدا
نیک منش . [ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) نیک دل . نیک سریرت . نیکوضمیر. نیکومنش . خوش طینت .
-
عقیدت منش
لغتنامه دهخدا
عقیدت منش . [ ع َ دَم َ ن ِ ] (ص مرکب ) متدین و دیندار. (ناظم الاطباء).
-
یک منش
لغتنامه دهخدا
یک منش . [ ی َ / ی ِ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) هم منش . متحدالطبع. (یادداشت مؤلف ). یک سیره . یک نهاد. بر سیرت و طبعواحد. متحد. یک زبان . هم قول . متحدالقول : به هر نیک و بد هر دوان یک منش به راز اندرون هردوان بدکنش .بوشکور.
-
بزرگ منش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bozorgmaneš ۱. بزرگوار.۲. بلندهمت.
-
کدخدا منش
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kadxodāmaneš آنکه مانند کدخدایان رفتار میکند.
-
دموکرات منش
لغتنامه دهخدا
دموکرات منش . [ دِ مُک ْ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) آزادیخواه . آزادی طلب . که رفتار آزادمنشانه دارد. که روش و سلیقه ٔ وی بر رعایت حق آزادی دیگران و مساوات اجتماعی استوار است .