کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منسی
/mansiy[y]/
معنی
فراموششده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منسی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) فراموش شده .
-
منسی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) آنکه یا آنچه سبب فراموشی گردد.
-
منسی
لغتنامه دهخدا
منسی . [ م َ سی ی / م َ ] (ع ص ) فراموش شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فراموش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). فراموش شده و در فراموشی نهاده و غفلت شده و اهمال کرده شده و سهل انگاری شده و سهوشده . (ناظم الاطباء) : فأجائها المخاض الی جذع النخل...
-
منسی
لغتنامه دهخدا
منسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) (به معنی فراموشکار) اول زاده ٔ یوسف است و چون یعقوب را اجل فرارسید یوسف منسی و افرائیم را با خود برداشته و به نزد بستر یعقوب برد تا ایشان را مبارک فرماید... (از قاموس کتاب مقدس ). پسر یوسف بن یعقوب البکر که یکی از اسبا...
-
منسی
لغتنامه دهخدا
منسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) پسر حزقیا و جانشین وی بر تخت مملکت یهودکه در سن دوازده سالگی و به سال 698 ق .م . بر تخت شهریاری نشست و به سال 642 ق .م . درگذشت . (از قاموس کتاب مقدس ). رجوع به همین مأخذ و مدخل قبل و بعد شود.
-
منسی
لغتنامه دهخدا
منسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) نام ناحیه ای که تقسیم آن بدین تفصیل است : 1 - ناحیه ای در طرف شرقی اردن که شامل نصف ملک جلعاد تا باشان و ارجوب بود؛ یعنی از محنایم تا حرمون و از اردن و دریای جلیل تا به دشت سوریه امتداد داشت . 2 - ناحیه ای در مغرب اردن...
-
منسی
لغتنامه دهخدا
منسی . [ م ُ ] (ع ص ) فراموش گرداننده ٔ چیزی مر کسی را. (آنندراج ). آنکه سبب فراموشی و نسیان گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بنات افکارش غیرت حور و ولدان است ، ابیات دلاویزش ناسخ سخنان سحبان و منشآت لطف آمیزش منسی احسان حسّان . (مقدمه ٔ دیوا...
-
منسی
لغتنامه دهخدا
منسی . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) دوک مارشال فرانسوی که در سالهای 1794 و 1808 و 1823 م . خود را مشهور و ممتاز ساخت و در سال 1814 در مقابل متحدین از پاریس دفاع کرد (1754-1842م .). (از لاروس ).
-
منسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منسیّ] [قدیمی] mansiy[y] فراموششده.
-
منسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monsi آنچه سبب فراموشی شود.
-
واژههای مشابه
-
مَنِسى
لهجه و گویش بختیاری
manesi مثل اینکه، گویا.
-
منسى
واژهنامه آزاد
(مَنَسّى) نام فرزند دختر حضرت يوسف - همان ملسه
-
جستوجو در متن
-
تعناک
لغتنامه دهخدا
تعناک . [ ت َ ] (اِخ ) (ریگزار...) صحیفه ٔ یوشع12:21و 21:25. یکی از شهرهای منسی است که اصلاً مال یساکار بود و پس از آن به منسی و بعد از آن به لاوبان انتقال یافت و صحیفه ٔ یوشع 17:11 سفر داوران 1:27 و در ضمن مکانهایی بود که معاش سلیمان ملک از آنها مهی...