کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منسوبین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منسوبین
لغتنامه دهخدا
منسوبین . [ م َ ] (از ع ص ، اِ) آنهایی که دارای نسبت و علاقه و پیوستگی باشند و خویشاوندان و متعلقان . (ناظم الاطباء). بستگان . وابستگان . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
منسوبان
واژگان مترادف و متضاد
ارحام، اقربا، اقوام، خویشان، منسوبین ≠ بیگانگان، غربا
-
خویشاوندان
واژگان مترادف و متضاد
اقارب، اقربا، اقوام، کسان، منسوبان، منسوبین، وابستگان ≠ بیگانگان
-
محارم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشنایان، دمسازان، رازداران ≠ بیگانگان ۲. محرمها، منسوبین ≠ نامحرمان
-
شاش
لغتنامه دهخدا
شاش . (اِخ ) نام قریه ای است به ری و منسوبین بدان اندکند. (معجم البلدان ).
-
وابستگان
لغتنامه دهخدا
وابستگان . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) ج ِ وابسته . منسوبین . || نوکران . (از سفرنامه ٔ ناصرالدین شاه ). رجوع به وابسته شود.
-
زبالی
لغتنامه دهخدا
زبالی . [ زُ ] (ص نسبی ) نسبت است به یکی از منازل بادیه که زباله اش نامند. (انساب سمعانی ). و گاه نیز نسبت است به زبالةبن تمیم برادر عمربن تمیم . ابن اعرابی گوید: منسوبین به زبالة فراوان نیستند و ابوذویب در باره ٔ زبالیان گوید:لا تأمننن زبالیا بذمته...
-
هاشمیة
لغتنامه دهخدا
هاشمیة. [ ش ِمی ی َ ] (اِخ ) درة بنت ابی لهب عبدالعزی بن عبدالمطلب بن هاشم . وی دخترعموی محمد پیغمبر اسلام است . شاعره بود و با حارث بن عامربن نوفل بن عبدمناف در دوره ٔ جاهلیت ازدواج کرد. شوهرش در جنگ بدر کشته شد، در حالی که مسلمان نشده بود. پس از او...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی . وزیر ابرقوهی مکنی به ابوالقاسم . در قدیمترین نسخه ٔ منوچهری کتابخانه ٔ مؤلف در قصیده ای مردف به «کند همی » این بیت آمده است :بر هر کسی لطف کند و لطف بیشتربر احمد ابرقوهی احمد کند همی (؟)و در نسخ دیگر: احمدبن قومی و ...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن علی بن عبداﷲبن عباسی هاشمی . یکی از منسوبین خاندان بنی عباس . وی در عهد هارون الرشید بسال 177 هَ . ق . والی مصر بود ولی چون با مردم سؤرفتار داشت و مالیات گزاف می طلبید بدانجا شورشی ایجاد شد و بدین سبب پس از یک سال...
-
صاری عبداﷲافندی
لغتنامه دهخدا
صاری عبداﷲافندی . [ ع َ دُل ْ لاه اَ ف َ ] (اِخ ) یکی از شاهزادگان مغرب است که در زمان سلطان احمدخان اوّل به استانبول هجرت کرد، و سیّدمحمد داماد محمدپاشا برادر صدراعظم خلیل پاشا، او را به فرزندی پذیرفت و در حمایت خلیل پاشا تربیت یافت . هنگام صدارت دو...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمودبن سبکتکین ، مکنی به ابواحمد (از ربیعالاول تاشوال 421 هَ . ق .). سلطان محمود در مرض موت پسر خویش محمد را که در این تاریخ والی جوزجانان و بلخ بود به جانشینی معین کرد و پسر دیگر، مسعود را که سابقاًولیعهد کرده بو...
-
دینور
لغتنامه دهخدا
دینور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) شهری از توابع جبل است که نزدیک قرمیسین (خرمیسین ) میباشد. مردم بسیاری منسوب به آنجا میباشند. فاصله آن تا همدان بیست و چند فرسخ وتا شهرزور چهار منزل است وسعت آن به اندازه دو ثلث همدان است میوه ها و کشتزارها و آبهای فراوان دارد...
-
اسقلبیوس
لغتنامه دهخدا
اسقلبیوس . [ اَ ق َ ل ِ ] (اِخ ) رب ّالنوع طب . در اساطیر یونانی فرزند افولن . او نه تنها بیماران را شفا می بخشیدبلکه مردگان را نیز احیا می کرد. فلوطن خدای مردگان و جهنم به زاوش شکایت برد که اسقلبیوس زود است مملکت مرا بی اهل سازد و زاوش اسقلبیوس را ب...