کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منساق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منساق
/monsāq/
معنی
مرتب؛ یکروش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منساق
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) سوق یابنده ، کشانیده .
-
منساق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) 1 - خویشاوند. 2 - تابع ، پیرو.
-
منساق
لغتنامه دهخدا
منساق . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) نزد و نزدیک . (ناظم الاطباء). قریب . (اقرب الموارد). || تابع و پیرو. (ناظم الاطباء) . تابع. (اقرب الموارد). || کوه مایل به درازی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خویشاوند. (ناظم الاطباء). || سوق داده . سیاق یافته .ترت...
-
منساق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] monsāq مرتب؛ یکروش.
-
جستوجو در متن
-
پیرو
لغتنامه دهخدا
پیرو. [ پ َ / پ ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تابع. پس رو. (مهذب الاسماء). مقتفی . مقتدی . مقلد. تبع. (منتهی الارب ). مأموم . شیعه . تالی . زامل . (منتهی الارب ). منساق . اثف .(منتهی الارب ) : بیعت کردم . بسید خود... بیعت فرمانبرداری و پیرو بودن . (تاریخ ...
-
مناشیر
لغتنامه دهخدا
مناشیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ منشور. (ناظم الاطباء). فرمانهای پادشاهی و این جمع منشور است . (غیاث ) (آنندراج ). جمع منشور است و منشور عبارت است از احکام سلطانی که مختوم نباشد، یعنی سرباز باشد و آن را اکنون فرمان گویند. (از حواشی چهارمقاله چ قزوینی ص 78)...