کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منزول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منزول
لغتنامه دهخدا
منزول . [ م َ ] (اِ) نامی است که در گرگان به درختچه ٔ آلاش دهند و در آستارا آن را هَس و در شهسوار کَنگَه نامند. رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی و الاش شود.
-
منزول
لغتنامه دهخدا
منزول . [ م َ ] (ع ص ) منزول به ؛ آنکه بر او فرودآیند: و انت خیر منزول به . (از یادداشت مرحوم دهخدا). || گرفتار زکام و نزله . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
منزول
لغتنامه دهخدا
منزول . [ م ُ زَ وِ ] (ع ص ) هلاک شونده . || افتاده و ساقطشونده . || زایل شونده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
واژههای همآوا
-
منذول
لغتنامه دهخدا
منذول . [ م َ ] (اِ) جَزّ. (یادداشت مرحوم دهخدا). نامی است که در مینودشت به جز دهند. رجوع به «جز» شود.
-
جستوجو در متن
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن منزول . رجوع به حسن بن محمدبن منزول شود.
-
خاش
لغتنامه دهخدا
خاش . (اِ) نام گیاهی است که در شیرکوه منزول نام دهند. قطیم . عودالخیر . (معجم انجلیزی عربی فی العلوم الطبیة و الطبیعیة چ محمد شرف ).
-
کنگه
لغتنامه دهخدا
کنگه . [ ک َ گ ِ ] (اِ) نامی است که در گیلان و تنکابن به درخت «آلاش » دهند و در گرگان «منزول » و در آستارا «هس » و در اطراف رشت «خج » نامند. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 277). و رجوع به آلاش و هس شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن منزول مکنی به ابوعلی مازنی . او راست : تحفةالملوک که در 1155 هَ . ق . نگاشته وخود آن را شرح کرده است . (هدیةالعارفین ج 1 ص 298).