کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منزوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منزوف
لغتنامه دهخدا
منزوف . [ م َ ] (ع ص ) مست و بیهوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بددل هراسان . (مهذب الاسماء). || آنکه خونش بسیار برآمده باشد چندانکه ضعیف گردیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).- امثال :اجبن من المنزوف ضرطاً ؛ در ...
-
جستوجو در متن
-
نزف
لغتنامه دهخدا
نزف . [ ن َ ] (ع مص ) برکشیدن همه ٔ آب چاه را . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). همه ٔ آب از چاه کشیدن . (غیاث اللغات ). خالی کردن آب چاه . (فرهنگ نظام ). نَزْح . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). || خشک گردیدن...
-
مست
لغتنامه دهخدا
مست . [ م َ ] (ص ) شراب خواره ای که شراب در وی اثر کرده باشد. (ناظم الاطباء). می زده . دگرگون شده از آشامیدن می و غیره . سخت بی خود از شراب . مقابل سرخوش و شنگول . (یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل هوشیار، و با لفظ کردن و شدن و رفتن و افتادن مستعمل است . ...