کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منزلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منزلت
/manze(a)lat/
معنی
جاهومقام؛ قدرومرتبه؛ رتبه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شان، درجه، رتبه، مقام، مرتبه، مرتبت
۲. حد، محل، پایگاه، جایگاه، پایه
۳. ارزش، اهمیت، اعتبار، ارج، بها
۴. جاه، شان
۵. قدر، قرب، حرمت، آبرو
برابر فارسی
جایگاه
دیکشنری
condition, status
-
جستوجوی دقیق
-
منزلت
فرهنگ نامها
(تلفظ: manze(a)lat) (عربی) ارزش و اهمیت ؛ (در قدیم) مقام ، درجه ؛ نظم و انضباط ؛ حد ، پایه .
-
منزلت
واژگان مترادف و متضاد
۱. شان، درجه، رتبه، مقام، مرتبه، مرتبت ۲. حد، محل، پایگاه، جایگاه، پایه ۳. ارزش، اهمیت، اعتبار، ارج، بها ۴. جاه، شان ۵. قدر، قرب، حرمت، آبرو
-
منزلت
فرهنگ واژههای سره
جایگاه
-
منزلت
فرهنگ فارسی معین
(مَ زِ لَ) [ ع . منزلة ] (اِ.) 1 - مقام ، درجه . 2 - حرمت ، احترام .
-
منزلت
لغتنامه دهخدا
منزلت . [ م َ زِ ل َ ] (ع اِ) منزلة. مرتبت و مقام و رتبه و حرمت و احترام . (ناظم الاطباء). پایگاه . جایگاه . مکانت . مرتبت . قدر. ارج . شأن . اعتبار. خطر. جاه . حرمت . بزرگی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ایا به مرتبت و قدر و جاه افریدون ایا به منزلت و ن...
-
منزلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منزِلة] ‹منزله› manze(a)lat جاهومقام؛ قدرومرتبه؛ رتبه.
-
منزلت
دیکشنری فارسی به عربی
ارتفاع
-
واژههای مشابه
-
کیوان منزلت
لغتنامه دهخدا
کیوان منزلت . [ ک َی ْ / ک ِی ْ م َ زِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه چون کیوان ، مرتبتی بلند دارد. آنکه مقامی رفیع همچون ستاره ٔ زحل دارد : آفتاب رحمت ، کیوان منزلت ، مشتری ضمیر. (حبیب السیر چ 1 تهران ج 3 ص 1).
-
منزلت داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارج داشتن، قرب داشتن، قدر داشتن، حرمتداشتن ۲. ارزش داشتن، اهمیت داشتن، اعتبارداشتن ۳. شان داشتن، مرتبت داشتن ۴. مکانتداشتن، درجه و پایه داشتن
-
عالی منزلت
لغتنامه دهخدا
عالی منزلت . [ م َ زِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه منزلت شریف دارد. بزرگوار : یعنی حضرت عالی منزلت ممالک مدار متعال منقبت معالی دثار. (حبیب السیر ج 3 ص 1).
-
بی منزلت
لغتنامه دهخدا
بی منزلت . [ م َ زِ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + منزلت = منزلة عربی ) بدون حرمت و مقام . بدون پایه و مرتبت . رجوع به منزلت و منزلة شود.
-
عالی منزلت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ālimanzelat عالیمرتبه؛ بلندمرتبه؛ بزرگوار.
-
قدر و منزلت
لغتنامه دهخدا
قدر و منزلت . [ ق َ رُ م َ زِل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مقدار. اعتبار. ارزش .
-
ارزش و منزلت
فرهنگ گنجواژه
جایگاه.