کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مندوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مندوب
/mandub/
معنی
۱. انتخابشده.
۲. خواندهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مستحب ≠ حرام
۲. واجب
۳. منتخب، برگزیده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مندوب
واژگان مترادف و متضاد
۱. مستحب ≠ حرام ۲. واجب ۳. منتخب، برگزیده
-
مندوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - خوانده شده . 2 - انتخاب شده .
-
مندوب
لغتنامه دهخدا
مندوب . [ م َ ] (ع ص ) مستحب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). (نزد فقهاء) عملی است که در نظر شارع انجام دادن آن راجح بر ترک آن است اما ترک آن جایز است . (از تعریفات جرجانی ). || مرده که بر آن گریند و بشمارند نیکیهای وی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الا...
-
مندوب
دیکشنری عربی به فارسی
نمايندگي دادن , وکالت دادن , محول کردن به , نماينده
-
مندوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mandub ۱. انتخابشده.۲. خواندهشده.
-
واژههای مشابه
-
مندوب سامی
لغتنامه دهخدا
مندوب سامی . [ م َ ب ِ ] (اِخ ) لقب نماینده ٔ انگلیس به عراق . لقبی است که مردم بین النهرین به حاکم انگلیسی در عراق می دادند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
نمایندگی دادن
دیکشنری فارسی به عربی
مندوب
-
محول کردن به
دیکشنری فارسی به عربی
مندوب
-
وکالت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
شجع , مندوب
-
مندوبة
لغتنامه دهخدا
مندوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مندوب . ج ، مندوبات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مندوب و مندوبات شود.
-
منتخب
واژگان مترادف و متضاد
انتخابشده، برگزیده، زبده، صفوت، گزیده، مندوب، نخبه، نقاوه ≠ انتصابی
-
نماینده
دیکشنری فارسی به عربی
تمثيل , عامل , مبعوث , ممثل , مندوب , موشر , نائب , وکيل
-
مندوبات
لغتنامه دهخدا
مندوبات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مندوبة، تأنیث مندوب .- مندوبات عقلیه ؛ آنچه را عقل مستحسن شمارد، در مقابل مندوبات شرعیه . (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ). رجوع به مندوب شود.