کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منداس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منداس
لغتنامه دهخدا
منداس . [ م ِ ] (ع ص ) زن سبک سر. (مهذب الاسماء). زن سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
منداص
لغتنامه دهخدا
منداص . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه افزون می کند و پدید می آورد هرچیز بدی را. (ناظم الاطباء): انه لمنداص بالشر؛ یعنی او بسیارآرنده ٔبدی است و درآینده در آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنکه پنهانی هجوم می آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجو...
-
منداص
لغتنامه دهخدا
منداص .[ م ِ ] (ع ص ) زن بدزبان زشت گول سبک چست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن گول و احمق و زن بدزبان سبک . (ناظم الاطباء). زن زشت و گویند زن احمق و زن بدزبان . (ازاقرب الموارد). || مرد که پیوسته بر قوم خود ناپسندها نماید و شرارت و بدی پیدا کند. (من...
-
مندعص
لغتنامه دهخدا
مندعص . [ م ُ دَ ع ِ ] (ع ص ) مرده ٔ از هم پاشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).