کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منحول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منحول
/manhul/
معنی
ویژگی سخن یا شعری که به دروغ به خود نسبت بدهند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سخنبربسته، شعربربسته، منتسب، انتحالی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منحول
واژگان مترادف و متضاد
سخنبربسته، شعربربسته، منتسب، انتحالی
-
منحول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ مف .) سخن یا شعری که از دیگری باشد و به خود نسبت دهند.
-
منحول
لغتنامه دهخدا
منحول . [ م َ ] (ع ص ) شعر و سخن بربسته بر خود که دیگری گفته باشد. (منتهی الارب ). شعر دیگری که بی تغییر الفاظ و مضمون به نام خود خوانده باشند. (غیاث ) (آنندراج ). شعر و یا سخن دیگری را بر خود بسته . (ناظم الاطباء) : هر آن مدیح که خالی بود ز نامت بود...
-
منحول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] manhul ویژگی سخن یا شعری که به دروغ به خود نسبت بدهند.
-
واژههای همآوا
-
منهول
واژهنامه آزاد
آدم رو ، سوراخی که امکان وارد شدن انسان در آن باشد
-
منهول
واژهنامه آزاد
(عمران و شهرسازی) چاه آدم رُوی بازدید کانال فاضلاب، به قطر حدود ۱.۵ متر.
-
جستوجو در متن
-
احجار
لغتنامه دهخدا
احجار. [ اَ ] (اِخ ) (کتاب الَ ....) کتابی است منسوب به ارسطوطالیس و ابوریحان آن را منحول داند. (الجماهر ص 41).
-
بزرجمهر بختگان
لغتنامه دهخدا
بزرجمهر بختگان . [ ب ُ زُ م ِ رِ ب َ ت َ ] (اِخ ) بزرگمهر پسر بختگان ، حکیم مشهور ایرانی ، وزیر انوشیروان که بنابر مشهور بسیارعقل و سدیدالرأی بود، و سخنان حکمت آمیز و فراوان در کتب و اسفار از او منقول است که بظاهر بیشتر آنها منحول است . از آنجمله اس...
-
مباهات
لغتنامه دهخدا
مباهات . [ م ُ ] (ع اِمص ) (از «مباهاة» عربی ) نازیدن و تفاخر کردن به چیزی . (غیاث ). مأخود ازتازی ، تفاخر و ناز ومدح و ستایش بی جا و خودبینی و غرور و نخوت و خودستائی و مدح و ستایش و بزرگی و جلال . (ناظم الاطباء). نبرد کردن کسی را در حسن و خوبی و نا...
-
ذیاسقوریذوس
لغتنامه دهخدا
ذیاسقوریذوس . (اِخ ) ملقب به پدانیوس طبیب یونانی مائة اول مسیحی . مولد او ظاهراً عین زربه ٔ قیلیقیه بوده است او سیاحت بسیارکرده و شاید طبیب سپاهیان بوده است و بیشتر توجه به نباتات داشته . از او کتابی بزرگ در مواد طبی در دست است که در عهد امپراطوری نر...
-
ابوحامد غزالی
لغتنامه دهخدا
ابوحامد غزالی . [ اَ م ِ دِ غ َزْ زا ] (اِخ ) زین الدین محمدبن محمدبن طاوس طوسی ، ملقب به حجةالاسلام .مولد او بطوس 450 هَ . ق . ابتدا در نیشابور نزد امام الحرمین ابوالمعالی جوینی بتحصیل علوم اشتغال ورزید و در سال 480 به بغداد رفت و مدرسی نظامیه بدو ت...
-
چرس
لغتنامه دهخدا
چرس . [ چ َ رَ ] (اِ) بند و زندان را گویند. (برهان ). بند و زندان بود. (جهانگیری ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) : چون نباشد شاعر منحول کار شعردزدکی گذارد بی گناهی قافیت را در چرس . سنائی (از جهانگیری ).آید به چشمم هر نفس عالم ز ...
-
ژاژ
لغتنامه دهخدا
ژاژ. (اِ) گیاهی بود که آن را کنگر گویند و تره ٔ دوغ کنند. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). گیاهی باشد که اندر تره ٔ دوغ کنند. (لغت نامه ٔ اسدی ). گیاهی است که تره ٔ دوغ از وی سازند یعنی ریچال . (صحاح الفرس ). از تعریف های فوق خوب پیداست که ژاژ، کاکوتی ...