کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منحل
/monhal[l]/
معنی
۱. حلشده.
۲. بازشده؛ گشودهشده.
۳. برچیدهشده؛ ازبینرفته.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برچیده، تعطیل، متلاشی، منحله ≠ برپا، دایر
۲. بازشده، حلشده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منحل
واژگان مترادف و متضاد
۱. برچیده، تعطیل، متلاشی، منحله ≠ برپا، دایر ۲. بازشده، حلشده
-
منحل
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ لّ) [ ع . ] (ص .) 1 - حل شده . 2 - در فارسی برچیده شده ، نیست شده .
-
منحل
لغتنامه دهخدا
منحل . [ م ُ ح َل ل ] (ع ص ) گشاده شونده . (غیاث ) (آنندراج ). گره گشاده . (ناظم الاطباء). بازگشته . گشاده . گشوده . از هم باز شده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- منحل گردیدن ؛ از هم گشودن . ازهم گسیخته شدن : اگر در خیال جبال یک نفس نقش آن تصور گیرد، اجزا...
-
منحل
دیکشنری عربی به فارسی
کندو , کندوي عسل
-
منحل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منحلّ] monhal[l] ۱. حلشده.۲. بازشده؛ گشودهشده.۳. برچیدهشده؛ ازبینرفته.
-
واژههای مشابه
-
منحل شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. انحلالیافتن، برچیده شدن ۲. گسسته شدن، گسیختهشدن ۳. از هم پاشیدن، متلاشی شدن ۴. حلشدن، وا شدن
-
منحل شد
فرهنگ واژههای سره
برچیده شد
-
منحل کردن
فرهنگ واژههای سره
برچیدن
-
منحل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تفکيک , حل , ذوب
-
منحل شدن پارلمان
دیکشنری فارسی به عربی
إنحلال مجلس نواب
-
پارلمان را منحل کرد
دیکشنری فارسی به عربی
حل البرلمان
-
واژههای همآوا
-
منهل
واژگان مترادف و متضاد
آبشخور، مشرب
-
منهل
فرهنگ فارسی معین
(مَ هَ) [ ع . ] (اِ.) جای نوشیدن آب ، آبخور، آبشخور؛ ج . مناهل .