کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منحص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منحص
لغتنامه دهخدا
منحص .[ م ُ ح َص ص ] (ع ص ) موی ِ افتنده . (آنندراج ). موی افتاده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بریده . (آنندراج ). دنب بریده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انحصاص شود.
-
واژههای همآوا
-
منهس
لغتنامه دهخدا
منهس . [ م َ هََ ] (ع اِ) جای که از آن چیزی خورند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اسد. (اقرب الموارد). رجوع به مدخل بعد شود.
-
منهس
لغتنامه دهخدا
منهس . [ م ِ هََ ] (ع اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء). اسد. (اقرب الموارد).
-
منحس
لغتنامه دهخدا
منحس . [ م َ ح َ ] (ع اِمص ) بداختری . ج ، مناحس . (یادداشت مرحوم دهخدا). مفرد مناحس . (از اقرب الموارد). رجوع به مناحس شود.
-
منحس
لغتنامه دهخدا
منحس . [ م ُ ح َس س ] (ع ص ) برکنده و ریخته شونده . (آنندراج ). از بیخ کنده شده و ریخته شده و افتاده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انحساس شود.