کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منحرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منحرف
/monharef/
معنی
۱. برگشته؛ خمیده؛ کجشده.
۲. کجرونده؛ ازراهدررفته.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیراههرو، فاسد، خراب، آنکاره، پالانکج، سستقدم، کجرو، گمراه، منحط
۲. انحرافدار، قیقاج، متمایل، ناراست
۳. ملحد ≠ مهتدی
برابر فارسی
کژدیسه
دیکشنری
aberrant, astray, depraved, deviant, deviator, errant, perverted
-
جستوجوی دقیق
-
pervert 1
منحرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دچار انحراف
-
منحرف
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیراههرو، فاسد، خراب، آنکاره، پالانکج، سستقدم، کجرو، گمراه، منحط ۲. انحرافدار، قیقاج، متمایل، ناراست ۳. ملحد ≠ مهتدی
-
منحرف
فرهنگ واژههای سره
کژدیسه
-
منحرف
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) کج شده ، به راه کج رونده .
-
منحرف
لغتنامه دهخدا
منحرف . [ م ُ ح َ رِ ] (ع ص ) بگشته . فروگردیده . (زمخشری ). خمیده و برگشته شونده . (آنندراج ) (غیاث ). آنکه میل می کند و برمی گردد. خمیده و برگشته و واژگون . (ناظم الاطباء). میل کرده از. کج شده . کج رونده .کج . (یادداشت مرحوم دهخدا) : کارها همه این ...
-
منحرف
دیکشنری عربی به فارسی
منحرف , غلط , کج , چپ چپ , بدشکل , بطور مايل , زشت , رد و بدل کردن , اينسو و انسو پرت کردن , بحث کردن , چوگان سر کج , چوگان بازي , کچ , چنبري
-
منحرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monharef ۱. برگشته؛ خمیده؛ کجشده.۲. کجرونده؛ ازراهدررفته.
-
منحرف
دیکشنری فارسی به عربی
ضال , مفقود , منحرف
-
واژههای مشابه
-
sexual pervert, pervert 2
منحرف جنسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دچار انحراف جنسی
-
منحرف شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فاسد شدن، خراب شدن، منحط شدن، آنکارهشدن ۲. بیراهه رفتن، گمراه شدن ۳. انحرافداشتن ۴. دور شدن (از راه راست)
-
منحرف کردن
واژگان مترادف و متضاد
بهبیراهه کشاندن، گمراه کردن، از راه به در بردن
-
منحرف شدن
دیکشنری فارسی به عربی
انحرف , تجول
-
منحرف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اعصر , اعوجاج , انحرف , انحناء , تفاد , حول , غريب
-
منحرف کردن افکار عمومی
دیکشنری فارسی به عربی
حرف الرأي العام