کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منجوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منجوق
/mo(a)njuq/
معنی
۱. دانههای ریز شیشهای شبیه دانۀ تسبیح که به لباسهای زنانه میدوزند.
۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم؛ آنچه بر سر علم نصب کنند.
۳. [قدیمی] چتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
beads, sequin, tinsel, trinket, trumpery
-
جستوجوی دقیق
-
منجوق
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) (اِ.) 1 - گوی های ریز شیشه ای که به لباس های زنانه می دوزند. 2 - ماهچة عَلَم ، آنچه که بر سر علم و رایت نصب کنند. 3 - چتر، سایبان .
-
منجوق
لغتنامه دهخدا
منجوق . [ م َ / م ُ ] (اِ) ماهچه ٔ علم و چتر... معلوم نشد که این لفظ ترکی است یا فارسی ، چون قاف دارد ظاهر می شود فارسی است . (فرهنگ رشیدی ). ماهچه ٔ علم و چتر و آن چیزی می باشد که از زر و سیم و غیره راست کرده بر سر علم لشکر و غیره می نهند و این لفظ ...
-
منجوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] mo(a)njuq ۱. دانههای ریز شیشهای شبیه دانۀ تسبیح که به لباسهای زنانه میدوزند.۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم؛ آنچه بر سر علم نصب کنند.۳. [قدیمی] چتر.
-
واژههای مشابه
-
طاسک منجوق
لغتنامه دهخدا
طاسک منجوق . [ س َ ک ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )منجوق . ماهچه ٔ علم . و طاسک چیزی است شبیه به طاس کوچک که در منجوق و پرچم تعبیه میشده است : ز موج خون که بر میشد بعیوق پر از خون گشته طاسکهای منجوق .نظامی .
-
منجوق دوزی
لغتنامه دهخدا
منجوق دوزی . [ م َ / م ُ ] (حامص مرکب ) دوختن منجوق بر جامه یا جز آن زیور را. رجوع به منجوق (معنی آخر) شود.
-
منجوق زدن
دیکشنری فارسی به عربی
خرزة
-
جستوجو در متن
-
مُهره خیرده
لهجه و گویش بختیاری
mo:ra xirda مهرههاى ریز، منجوق.
-
منجوش
لغتنامه دهخدا
منجوش . [ م َ ] (اِ) ماهچه ٔ علم ، ظاهراً مبدل منجوق است . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به منجوق شود.
-
beaded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
beaded، منجوق زدن، بریسمان کشیدن، مهره ساختن
-
منجق
لغتنامه دهخدا
منجق . [ م َ ج ُ ] (اِ) منجوق : چتر او را سپهر در سایه منجقش را ستاره در زنهار. عبید زاکانی (دیوان چ اقبال ص 26).رجوع به منجوق شود.
-
سنگ دوزی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) طرح زینتی که با مهره ، منجوق ، پولک و سنگ های درخشان بر روی لباس دوخته می شود.
-
خرزة
دیکشنری عربی به فارسی
مهره , دانه تسبيح , خرمهره , منجوق زدن , بريسمان کشيدن , مهره ساختن
-
bead
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهره، دانه تسبیح، خرمهره، منجوق زدن، بریسمان کشیدن، مهره ساختن