کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منجوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منجوف
لغتنامه دهخدا
منجوف . [ م َ ] (ع ص ) بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بددل و ترسو و جبان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منقطع از نکاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || آوند فراخ شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب ا...
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منجوف .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. ابن منجوف .
-
غار گشاده
لغتنامه دهخدا
غار گشاده . [ رِ گ ُ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غاری که بن آن بسته نباشد. منجوف . (منتهی الارب ).
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) غنویه السدوسی . رجوع به عبداﷲبن فضل بن سفیان بن منجوف السدوسی شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن فضل بن سفیان بن منجوف السدوسی . رجوع به عبداﷲ... و رجوع به غنویه السدوسی ... شود.
-
غنویه سدوسی
لغتنامه دهخدا
غنویه سدوسی . [ ؟ س ُ ] (اِخ ) عبداﷲبن فضل بن سفیان بن منجوف ، مکنی به ابومحمد. وی در حدودسال 200 هَ . ق . درگذشت . او راست : کتاب المآثر و الانساب فی الایام . (از اسماء المؤلفین ج 1 ستون 438).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن معمر. وی و بحراةبن ثور و برادرش شقیق بن ثور و پسر برادرش سویدبن منجوف بن ثور و عمربن حطان و سدوس از شیبان بن ذهل بن ثعلبةبن عکابة می باشند. (از عقد الفرید چ محمد سعیدالعریان ج 3 ص 311).
-
بددل
لغتنامه دهخدا
بددل . [ ب َْ، دِ ] (ص مرکب ) ترسنده و ترسناک . (برهان قاطع). ترسناک . (غیاث اللغات ). ترسنده و بیمناک ورمیده خاطر. (انجمن آرا) (آنندراج ). بزدل ، نقیض شجاع . (هفت قلزم ). جبان و ترسناک . (ناظم الاطباء). جبان . (زمخشری ) (دستوراللغة). جُبّا. فَشِل . ...