کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منجمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منجمد
/monjamed/
معنی
ویژگی مایعی که در اثر برودت بسته و سفت شده باشد؛ بستهشده؛ یخبسته.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. یخبسته، یخزده
۲. بسته، جامد، دلمه ≠ مایع
۳. بیحرکت
برابر فارسی
یخبسته
دیکشنری
arctic, frigid, frozen, gelid
-
جستوجوی دقیق
-
منجمد
واژگان مترادف و متضاد
۱. یخبسته، یخزده ۲. بسته، جامد، دلمه ≠ مایع ۳. بیحرکت
-
منجمد
فرهنگ واژههای سره
یخبسته
-
منجمد
فرهنگ فارسی معین
(مُ جَ مِ) [ ع . ] (اِفا.) فسرده ، یخ بسته ، یخ زده .
-
منجمد
لغتنامه دهخدا
منجمد. [ م ُ ج َ م ِ ] (ع ص ) بسته و فسرده شونده ، چنانکه آب یا روغن و غیره از سردی بسته گردد. (غیاث ) (آنندراج ). بسته و فسرده و هر چیز صلب و سخت و ضد مایع. (ناظم الاطباء) : اگرچه کرم این بزرگان مغلق ابد است و چشمه ٔ سخای این مهتران منجمد سرمدی ... ...
-
منجمد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monjamed ویژگی مایعی که در اثر برودت بسته و سفت شده باشد؛ بستهشده؛ یخبسته.
-
منجمد
دیکشنری فارسی به عربی
صلب
-
واژههای مشابه
-
freeze 2
منجمد کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] به حالت انجماد در آوردن مواد غذایی در یخزن
-
منجمد شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. یخ زدن، یخ بستن ۲. فسردن
-
منجمد شدن
دیکشنری فارسی به عربی
انجماد , ثلج
-
منجمد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ثلج
-
شبنم منجمد
دیکشنری فارسی به عربی
صقيع
-
منجمد کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مجمدة
-
firn ice, iced firn
یخبرف منجمد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مخلوطی از یخ و یخبرف
-
پخته ـ منجمد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← خدمات پذیرایی پختهـ منجمد