کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منجلاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منجلاب
/manja(e)lāb/
معنی
۱. آب بدبو و گندیده که در یک جا جمع شود؛ جایی که آبهای کثیف و بدبو جمع شده باشد.
۲. [عامیانه، مجاز] حالت و وضعیت ناخوشایند؛ تنگنا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باتلاق، لجنزار
۲. گرداب، ورده
۳. پارگین، گنداب، وحل
۴. دامگاه، دامگه
۵. گودال
دیکشنری
bilge, cesspool, morass, muck, slough, sump
-
جستوجوی دقیق
-
منجلاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. باتلاق، لجنزار ۲. گرداب، ورده ۳. پارگین، گنداب، وحل ۴. دامگاه، دامگه ۵. گودال
-
منجلاب
فرهنگ فارسی معین
(مَ جَ) (اِمر.) 1 - آب بدبوی و گندیده . 2 - فاضلاب ، جایی که آب های کثیف در آن جمع شود.
-
منجلاب
لغتنامه دهخدا
منجلاب . [ م َ ج َ ] (اِ مرکب ) گوی را گویند که در پس حمامها و مطبخها کنند تا آبهای چرکین و مستعمل بدانجا رود. (برهان ) (از ناظم الاطباء). جایی را گویند که در پس حمامها بکنند تا آبهای چرکین در آنجا جمع شود و آن را پارگین نامند. (آنندراج ). مغاکی باشد...
-
منجلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی؟. فارسی] manja(e)lāb ۱. آب بدبو و گندیده که در یک جا جمع شود؛ جایی که آبهای کثیف و بدبو جمع شده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] حالت و وضعیت ناخوشایند؛ تنگنا.
-
منجلاب
واژهنامه آزاد
گودالی که در آن آب کثیف جمع شود، مثل منجلاب حمام های قدیم که گودال پشت حمام بود و آب مستعمل حمام در آن جمع می شد. منجلاب اسم ساخته شده از منجل عربی و آب فارسی است. منجل اسم ظرف است از نجل که به معنی انداختن چیزی است؛ پس منجلاب به معنی جای انداختن آب...
-
جستوجو در متن
-
لجنزار
واژگان مترادف و متضاد
باتلاق، منجلاب، مرداب
-
وحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْحال و وُحُول] [قدیمی] vahal گلولای؛ منجلاب.
-
باتلاق
واژگان مترادف و متضاد
باطلاق، گنداب، مرداب، منجلاب ≠ دریاچه
-
باطلاق
واژگان مترادف و متضاد
باتلاق، گنداب، مرداب، منجلاب، سیاهآب ≠ دریاچه
-
پارگین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بارگین› [قدیمی] pārgin گودالی که آبهای کثیف و گندیده در آن جمع میشود؛ منجلاب؛ گندآب.
-
مرداب
واژگان مترادف و متضاد
۱. باطلاق، باتلاق، تالاب، گنداب، منجلاب ≠ چشمهسار ۲. کویر
-
وغیج
لغتنامه دهخدا
وغیج . [ وَ ] (اِ)خندق ژرف . آبگیر و بر که و منجلاب . (ناظم الاطباء).
-
ورطه
فرهنگ فارسی معین
(وَ ط ) [ ع . ورطة ] (اِ.)1 - جای خطرناک . 2 - منجلاب ، گرداب .
-
منجل
لغتنامه دهخدا
منجل . [ م َ ج َ ] (ع اِ) جای انداختن چیزی باشد. (غیاث ). رجوع به منجلاب شود.