کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منجل
/menjal/
معنی
۱. [جمع: مناجل] ابزاری که با آن گیاه را درو کنند؛ داس.
۲. گیاه و سبزۀ درهمپیچیده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منجل
فرهنگ فارسی معین
(مِ جَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ابزاری که با آن گیاه را درو کنند، داس . ج . مناجل . 2 - نیزه ای که زخم فراخ وارد آورد. 3 - کشت درهم پیچیده .
-
منجل
لغتنامه دهخدا
منجل . [ ] (ع اِ) نوعی پرنده . (دزی ج 1 ص 7).
-
منجل
لغتنامه دهخدا
منجل . [ م َ ج َ ] (ع اِ) جای انداختن چیزی باشد. (غیاث ). رجوع به منجلاب شود.
-
منجل
لغتنامه دهخدا
منجل . [ م ِ ج َ ] (اِ) به معنی کشکنجیر است و آن چیزی باشد که به کشیدن آن آرزوی کمان کشیدن حاصل شود. (برهان ) (آنندراج ). تیر کلان سوراخ داری که از سوراخهای آن زنجیرهایی را که بدانها سنگهای بزرگ آویزان کرده اند، می گذرانند و آن را در آزمایش زور و قوت...
-
منجل
لغتنامه دهخدا
منجل . [ م ِ ج َ ] (ع اِ) داس . ج ، مناجل . (مهذب الاسماء)(آنندراج ). داس و ابزاری که بدان درو می کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِحصَد. مِقضَب . مِقضاب . مِحطَب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تا بود ابلق زمان در تک تا شود منجل هلال مجن تو ...
-
منجل
دیکشنری عربی به فارسی
کارد بزرگ و سنگين , داس , با داس بردن , درو کردن
-
منجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] menjal ۱. [جمع: مناجل] ابزاری که با آن گیاه را درو کنند؛ داس.۲. گیاه و سبزۀ درهمپیچیده.
-
واژههای مشابه
-
منجل الناصور
لغتنامه دهخدا
منجل الناصور. [ م ِ ج َ لُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) آلتی از آلات دستکاران (جراحان ) و آن آلتی باشد که التصاق را باز کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
کارد بزرگ و سنگین
دیکشنری فارسی به عربی
منجل
-
داس
دیکشنری فارسی به عربی
منجل
-
با داس بردن
دیکشنری فارسی به عربی
منجل
-
درو کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احصد , منجل
-
مناجل
لغتنامه دهخدا
مناجل . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مِنجَل . (ناظم الاطباء)(اقرب الموارد). ج ِ منجل به معنی داس . (آنندراج ).