کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتهی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منتهی شدن
برابر فارسی
انجامیدن، فرجامیدن، به پایان رسیدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتهی شدن
فرهنگ واژههای سره
انجامیدن، فرجامیدن، به پایان رسیدن
-
واژههای مشابه
-
منتهي
دیکشنری عربی به فارسی
کاملا شک ست خورده , منکوب , ازکارافتاده , پايان دادن , پايان يافتن
-
منتهی الاشارات
لغتنامه دهخدا
منتهی الاشارات . [ م ُ ت َ هَل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) عبارت است از فلک اعظم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
منتهی الجموع
لغتنامه دهخدا
منتهی الجموع . [ م ُ ت َ هَل ْج ُ ] (ع اِ مرکب ) وزن جمعی که باز آن را جمع نتوان ساخت ، چنانکه وزن مفاعل و مفاعیل که این هر دو وزن را بار دیگر جمع کرده جمع به الجمع نمی خوانند به خلاف دیگر اوزان چنانکه اکالیب جمع اکلب و اکلب جمع کلب است . (غیاث ) (آن...
-
منتهی المعروف
لغتنامه دهخدا
منتهی المعروف . [ م ُ ت َ هََل ْ م َ ] (اِخ ) حضرت واحدیت و حضرت وجود جمع است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی سجادی ).
-
بی منتهی
لغتنامه دهخدا
بی منتهی . [ م ُ ت َ ها ] (ص مرکب ) (از: بی + منتهی عربی ) بی منتها. بی پایان . بی انجام . بی نهایت : به یک دانه گندم در ای هوشیارمسیح است بسیار و بی منتهی است . ناصرخسرو.دریای سبز سرنگون پرگوهربی منتهی . ناصرخسرو.خود ز بیم این دم بی منتهی بازخوان فا...
-
منتهی الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منتَهیٰالیه] monte(a)hā'elayh پایان؛ انجام.
-
منتهی درجه
دیکشنری فارسی به عربی
حد اعلي , ذروة
-
منتهی شد به
دیکشنری فارسی به عربی
أدَّي إلي
-
منتهی به یک رسیدگی شد
دیکشنری فارسی به عربی
أدّي إلي إجراءِ تحقيقٍ
-
جستوجو در متن
-
منتج شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نتیجهدادن ۲. منجر شدن، منتهی شدن
-
استحصاف
لغتنامه دهخدا
استحصاف .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) استوار گردیدن . (منتهی الارب ). استوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مستحکم شدن . || تنگ و خشک شدن . (منتهی الارب ). تنگ شدن سوراخ : استحصاف شرم زن ؛ یابس و مضیق شدن . || استحصاف زمان بر کس ؛ سخت شدن روزگار. (از منت...
-
ارفضاض
لغتنامه دهخدا
ارفضاض . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) پراکنده شدن . پریشان شدن . (منتهی الأرب ). || برشاشیده شدن و پریشان شدن سرشک . (منتهی الأرب ). چکیدن سرشک . پاشیده شدن اشک و آب و آنچه بدان ماند. (زوزنی ). || رفتن هرچیزی . || روان شدن خوی . (منتهی الأرب ).