کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتهی به یک رسیدگی شد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتهی به یک رسیدگی شد
دیکشنری فارسی به عربی
أدّي إلي إجراءِ تحقيقٍ
-
واژههای مشابه
-
منتهي
دیکشنری عربی به فارسی
کاملا شک ست خورده , منکوب , ازکارافتاده , پايان دادن , پايان يافتن
-
منتهی الاشارات
لغتنامه دهخدا
منتهی الاشارات . [ م ُ ت َ هَل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) عبارت است از فلک اعظم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
منتهی المعروف
لغتنامه دهخدا
منتهی المعروف . [ م ُ ت َ هََل ْ م َ ] (اِخ ) حضرت واحدیت و حضرت وجود جمع است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی سجادی ).
-
منتهی الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منتَهیٰالیه] monte(a)hā'elayh پایان؛ انجام.
-
منتهی درجه
دیکشنری فارسی به عربی
حد اعلي , ذروة
-
جستوجو در متن
-
رسیدگی
لغتنامه دهخدا
رسیدگی . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (حامص ) چگونگی رسیده . || درآمدن به حالت نضج و پختگی و بلوغ و کمال . (ناظم الاطباء). نضج . پختگی . چگونگی و حالت پختن میوه . مقابل کالی . مقابل نارسی . مقابل نارسیدگی . (یادداشت مؤلف ). به حالت نضج و پختگی درآمدن میوه . ...
-
بازرس
فرهنگ فارسی معین
(رِ)(اِفا. اِمر.)کسی که مأمور رسیدگی به کارهای یک فرد یا یک مؤسسه و اداره است .
-
یرغو
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - عوارضی که برای رسیدگی به جرایم گرفته می شد (ایلخانان ). 2 - سیاست . 3 - بازرسی ، مجلس محاکمه .
-
بازجو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bāzju کسی که از طرف دولت یا رئیس یک اداره مٲمور تحقیق و رسیدگی به امری یا کاری میشود.
-
حساب رس
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که کارش رسیدگی به حساب های یک مؤسسه یا دفترهای حسابداری آن است .
-
مواظبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مواظَبة] movāzebat پیوسته مراقب کاری یا امری بودن؛ همیشه بر یک کار بودن و به آن رسیدگی کردن.
-
چشم رسیدگی
لغتنامه دهخدا
چشم رسیدگی . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چشم زخم دیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چشم زخم دیدگی . چشم خوردگی : در چشم رسیدگی که هستم شد چون تو رسیده ای ز دستم . نظامی .رجوع به چشم رسیدن شود.