کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منتن
/monten/
معنی
گندیده و بدبو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتن
لغتنامه دهخدا
منتن . [ م َ ت َ ] (ع اِ) واحد مناتن . (اقرب الموارد). رجوع به مناتن شود.
-
منتن
لغتنامه دهخدا
منتن . [ م ُ ت ِ / ت ُ / م ِ ت ِ ] (ع ص ) بدبوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گنده . بدبو. (از غیاث ) (از آنندراج ). بویناک .گنده . گندا. متعفن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
منتن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monten گندیده و بدبو.
-
واژههای مشابه
-
حب منتن
لغتنامه دهخدا
حب منتن . [ح َب ْ ب ِ م ُ ت ِ ] (اِ مرکب ) رجوع به حب المنتن شود.
-
جستوجو در متن
-
منتنة
لغتنامه دهخدا
منتنة. [ م ُ ت ِ ن َ ] (ع ص ) مؤنث منتن ، یعنی بدبوی . (ناظم الاطباء). رجوع به منتن شود.
-
مناتن
لغتنامه دهخدا
مناتن . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) مواضع بوهای بد. واحد آن مَنتَن . (از اقرب الموارد).
-
انقون
لغتنامه دهخدا
انقون . [ اَ ] (یونانی ، اِ) گل گنده ای که نوعی از کماة است و به تازی ورد منتن گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
بدرایحه
لغتنامه دهخدا
بدرایحه . [ ب َ ی ِ ح َ / ح ِ ] (ص مرکب ) گنده و منتن و بدبو. (ناظم الاطباء).
-
نتن
لغتنامه دهخدا
نتن . [ ن َ ت ِ ] (ع ص ) بدبوی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از المنجد). نَتُن . (از معجم متن اللغة). نَتین . (از اقرب الموارد) . مِنْتِن . مُنْتُن . (از معجم متن اللغة): شی ٔ نتن ؛ چیز بدبوی . (ناظم الاطبا). تأنیث آن نَ...
-
انقوزه
لغتنامه دهخدا
انقوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) حلتیت . منتن . انگدان منتن . (یادداشت مؤلف ). انغوزه . مثل :- انقوزه در قند خورانیدن ؛ بصورت و ظاهری نیک ، کسی را زیان و آسیبی رسانیدن : ز شیرین کاری شیرین دلبندفراوان خورده بود انقوزه در قند. امیرخسرو (از امثال و حکم د...
-
بدبو
لغتنامه دهخدا
بدبو. [ ب َ ] (ص مرکب ) بدبوی . منتن و متعفن و چیزی که دارای بو و رایحه ٔ بد و نتن باشد و چیز گنده . (از ناظم الاطباء). منتن . عفن . نتن . دفر. دفره . گنده .(یادداشت مؤلف ). مقابل خوشبو. (آنندراج ). دَفَر؛ بدبو شدن طعام . (منتهی الارب ). و رجوع به ب...
-
حلتیت
لغتنامه دهخدا
حلتیت . [ ح ِ ] (ع اِ) صمغ اشترغاز. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). انگزه . (منتهی الارب ). انگوزه . انقوزه . صمغ انجذان . (مفاتیح ) (قانون ابوعلی سینا). و آن بر دو صنف است طیب و منتن . و آنچه در طب مستعمل است صنف منتن باشد. (ذخیره ). و رجوع به تحفه ٔ حکیم مو...
-
بدبوی
لغتنامه دهخدا
بدبوی . [ ب َ ] (ص مرکب ) آنچه بوی بد دهد. متعفن . گندیده . بویناک . مقابل خوشبوی و معطر. (فرهنگ فارسی معین ). عفن . کریه الرایحة. گنده . (یادداشت مؤلف ). مُنْتُن ، مِنْتین ؛ بدبوی . (منتهی الارب ). و رجوع به بدبو شود.