کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتقل کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتقل کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مرسل
-
واژههای مشابه
-
طین منتقل
لغتنامه دهخدا
طین منتقل . [ ن ِ م ُ ت َ ؟ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) طین نیشابوری است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
منتقل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جابهجا کردن، انتقال دادن، نقلمکان دادن ۲. بردن ۳. رساندن، ابلاغ کردن ≠ منتقل شدن
-
منتقل ساختن
فرهنگ واژههای سره
ترابردن
-
منتقل کردن
فرهنگ واژههای سره
ترابردن
-
منتقل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نقل
-
جستوجو در متن
-
مرسل
دیکشنری عربی به فارسی
اعزام کننده , توزيع کننده امکانات , فرستنده , انتقال دهنده , منتقل کننده , فرا فرست
-
transporter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حمل کننده، ناقل، انتقال دهنده، منتقل کننده، ترابرگر، دستگاه ناقله
-
transporters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حمل کننده ها، ناقل، انتقال دهنده، منتقل کننده، ترابرگر، دستگاه ناقله
-
transferor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انتقال دهنده، دهنده، منتقل کننده
-
انتقال کننده
لغتنامه دهخدا
انتقال کننده . [ اِ ت ِ ک ُ ن َن ْ دَ/دِ ] (نف مرکب )آنکه عبور میکند و از جایی بجایی میرود. || آنکه چیزی را بکسی منتقل میکند. (ناظم الاطباء).
-
کشنده
لغتنامه دهخدا
کشنده . [ ک َ /ک ِ ش َ دَ / دِ ] (نف ) جار. حمال . حمل کننده . باربرنده . منتقل کننده چیزی را از جایی به جایی : کشنده درفش فریدون بجنگ کشنده سرافراز جنگی پلنگ . فردوسی .بفرمود تا بار آن اشتران به پشت اندر آرند پیش سران کسی برگرفت از کشنده شماربیک روز...
-
نقال
لغتنامه دهخدا
نقال . [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) فرس نقال ؛ اسب که زودزود بردارد پاها را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب که به سرعت قدم بردارد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). منتقل . مناقل . (متن اللغة) (المنجد). || آنکه چیزها را از موضعی به موضع دیگر نقل کند. (از اقرب ا...