کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منتقل
/montaqel/
معنی
انتقالیابنده؛ جابهجاشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جابهجایی، نقلمکان
۲. انتقالیافته
۳. نقلشده، بردهشده
فعل
بن گذشته: منتقل کرد
بن حال: منتقل کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتقل
واژگان مترادف و متضاد
۱. جابهجایی، نقلمکان ۲. انتقالیافته ۳. نقلشده، بردهشده
-
منتقل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ قِ) [ ع . ] (اِفا.) جابه جا شونده .
-
منتقل
لغتنامه دهخدا
منتقل . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) از جایی به جایی رونده . (غیاث ) (آنندراج ). از جایی به جایی شونده . (ناظم الاطباء). نقل شونده . انتقال یابنده . جابجاشونده .- منتقل ٌالیه ؛ (اصطلاح فقه ) کسی که در عقد یا ایقاعی ، مالی به او منتقل می شود ناقل همان مال ...
-
منتقل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] montaqel انتقالیابنده؛ جابهجاشده.
-
واژههای مشابه
-
طین منتقل
لغتنامه دهخدا
طین منتقل . [ ن ِ م ُ ت َ ؟ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) طین نیشابوری است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
منتقل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جابهجا کردن، انتقال دادن، نقلمکان دادن ۲. بردن ۳. رساندن، ابلاغ کردن ≠ منتقل شدن
-
منتقل ساختن
فرهنگ واژههای سره
ترابردن
-
منتقل کردن
فرهنگ واژههای سره
ترابردن
-
منتقل کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مرسل
-
منتقل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نقل
-
جستوجو در متن
-
transferred
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتقل شده، منتقل، انتقال یافته، واگذار شده
-
transferred data
دادههای رسانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] دادههایی که از جایی به جای دیگر منتقل شده باشد
-
delocalised
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتقل شده