کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتقد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منتقد
/montaqad/
معنی
۱. آزمودهشده.
۲. درم سره و خالص.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انتقادکننده، ایرادگیر، ناقد، خردهگیر، عیبجو، معترض، نکتهگیر، انتقادگر، انتقادجو
۲. ناقد، نقدنویس
برابر فارسی
خرد هگیر
دیکشنری
critic, reviewer
-
جستوجوی دقیق
-
منتقد
واژگان مترادف و متضاد
۱. انتقادکننده، ایرادگیر، ناقد، خردهگیر، عیبجو، معترض، نکتهگیر، انتقادگر، انتقادجو ۲. ناقد، نقدنویس
-
منتقد
فرهنگ واژههای سره
خرد هگیر
-
منتقد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ ق ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - جداکنندة درم خوب از بد. 2 - انتقاد کننده .
-
منتقد
لغتنامه دهخدا
منتقد. [ م ُ ت َ ق َ ] (ع ص ) سره کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). درم خوب از بد سوا شده و شمرده شده . (ناظم الاطباء). || پاک . (غیاث ). محض . خالص : او به بینی بو کند ما با خردهم ببوئیمش به عقل منتقد . مولوی (مثنوی چ خاور ص 193).|| (...
-
منتقد
لغتنامه دهخدا
منتقد. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نقدستاننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آنکه سره می کند درم را و خوب آن را از بد جدا می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه عیوب شعر را بر گوینده ٔ آن آشکار کند. (از اقرب الموارد). آنکه آثار ادبی...
-
منتقد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] montaqad ۱. آزمودهشده.۲. درم سره و خالص.
-
منتقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] montaqed ۱. انتقادکننده.۲. صرافیکننده.۳. کسی که نوشته یا کتابی را مطالعه و نواقص آن را بیان کند.
-
جستوجو در متن
-
criticiser
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتقد
-
critickin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتقد
-
criophore
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتقد
-
drama critic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتقد درام
-
literary critic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتقد ادبی
-
music critic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتقد موسیقی
-
theater critic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتقد تئاتر