کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منتسب
/montasab/
معنی
۱. قوم و خویش.
۲. (صفت) نسبتدادهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خویشاوند، قوم، منسوب، وابسته ≠ منتزع
۲. نسبتدادهشده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتسب
واژگان مترادف و متضاد
۱. خویشاوند، قوم، منسوب، وابسته ≠ منتزع ۲. نسبتدادهشده
-
منتسب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ سَ) [ ع . ] (اِمف .) نسبت داده شده .
-
منتسب
لغتنامه دهخدا
منتسب . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) نسبت داده شده . منسوب : و امروز نیستند پشیمان ز فعل بدفعل بعد از پدر به تو مانده ست منتسب .ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 43).
-
منتسب
لغتنامه دهخدا
منتسب . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نسبت دارنده با کسی . (آنندراج ). نسبت دارنده و قوم و خویشی کرده و پیوسته شده به کسی یا طایفه ای . (ناظم الاطباء).
-
منتسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] montasab ۱. قوم و خویش.۲. (صفت) نسبتدادهشده.
-
واژههای مشابه
-
منتسب کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نسبت دادن، انتساب دادن ۲. وابسته کردن
-
واژههای همآوا
-
منتصب
فرهنگ واژههای سره
گماشته
-
منتصب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ صَ) [ ع . ] (اِمف .) نصب شده ، برقرار شده .
-
منتصب
لغتنامه دهخدا
منتصب . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) برپای خاسته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برپای شونده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- غبار منتصب ؛ گرد برخاسته و بلندشده . (از اقرب الموارد). || راست . قایم . افراخته : در خم دور فلک تا عدل باشد...
-
منتصب
لغتنامه دهخدا
منتصب . [ م ُت َ ص َ ] (ع ص ) دیگ بر بار. دیگ نصب شده : بئس المطاعم حین الذل یکسبهاالقدر منتصب و القدر مخفوض .سعدی (گلستان ).
-
منتصب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] montaseb ۱. برپا؛ پابرجاشده.۲. گماشته.
-
جستوجو در متن
-
منحول
واژگان مترادف و متضاد
سخنبربسته، شعربربسته، منتسب، انتحالی