کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتجة
لغتنامه دهخدا
منتجة. [ م ِ ت َ ج َ ] (ع اِ) دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است . (منتهی الارب ). دبر و سرین . (ناظم الاطباء). اِست بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند. مِنثَجَة. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
منتجه
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ جَ یا جِ) [ ع . منتجة ] (اِفا.) نتیجه دهنده .
-
منتجه
لغتنامه دهخدا
منتجه . [ م ُ ت ِ ج َ ] (ع ص ) تأنیث منتج . نتیجه دهنده : شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه . (چهارمقاله ص 42). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه ، سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملک...
-
جستوجو در متن
-
منتج
واژگان مترادف و متضاد
۱. برآیند، منتجه ۲. منتهی، منجر
-
resultant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نتیجه گیری، حاصل، بردار، منتجه، پربرایند، منتج شونده، بر ایند
-
منتحة
لغتنامه دهخدا
منتحة. [ م ِ ت َ ح َ ] (ع اِ) دبر. (منتهی الارب ). کون و دبر. منتجة. (ناظم الاطباء). اِست . (اقرب الموارد).
-
مرکز ثقل
لغتنامه دهخدا
مرکز ثقل . [ م َ ک َ زِ ث ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فیزیک ، نقطه ٔ منتجه ٔ سنگینی که بر همه ٔ ذرات جسم وارد می اید. گرانیگاه . (لغات فرهنگستان ).
-
تعادل
فرهنگ فارسی معین
(تَ دُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) با هم برابر شدن . 2 - (اِمص .) برابری . 3 - هنگامی جسمی در تعادل است که منتجة همة نیروهای وارد بر آن برابر صفر باشد (فیزیک ). 4 - وضعیتی که شخص در آن حالت مطلوب و طبیعی دارد و در برابر محرک ها واکنش طبیعی از خود نشان می د...
-
ابهری
لغتنامه دهخدا
ابهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) اثیرالدین مفضل بن عمر فیلسوف ایرانی از مردم ابهر قزوین یا اصفهان . بقول ابن عبری در سال 661 هَ . ق . و بقول دیگر در سال 663 هَ . ق . وفات کرده است . وی صاحب چندین کتاب است از میان آنها دو کتاب بسیار معروف میباشد یکی ایساغوجی...
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دُ ب ُ ] (ع اِ) پس . (ترجمان القرآن جرجانی ). ج ، ادبار. (مهذب الاسماء). ج ، دبور. (منتهی الارب ) (غیاث ). مقابل قبل ، پیش . (مهذب الاسماء). دُبر. (منتهی الارب ). کون . اندام پس . مجازاً مقعد. (غیاث ). نشین .نشستگاه . نشیمن گاه . عضرط [ ع ِ رِ...
-
جبر
لغتنامه دهخدا
جبر. [ ج َ ] (ع مص ) شکسته بستن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). شکسته را بستن . (غیاث اللغات ). استخوان شکسته را بستن و اصلاح کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شکسته را دربستن . (تاج المصادر بی...